گنجور

 
سلمان ساوجی

زاهد بگ آفتاب سلاطین شرق و غرب

دارای تاج بخش و خدیو جهان ستان

ای در جبین صبح نمایت چو آفتاب

انوار سروری ز صباح صبی عیان

حلم تو در ثبات گر و بسته در زمین

عزم تو در شتاب سبق برده از زمان

آبی است رمح و تیغ تو کان آب خصم را

گاهی ز سینه می‌گذرد گاهی از میان

برتافته است پنجه بخت تو دست چرخ

فی‌الجمله خود چه پنجه زند پیر با جوان

با چرخ اگر به زور کند دست با کمر

بخت تو آورد به زمین پشت آسمان

شاها به مرکبی تو مرا وعده داده‌ای

خواهم تکاوری ز جناب خدایگان

چون همتت بلند و چو جودت فراخ رو

چون دولتت جوان و چو حکم تو بس روان

کام است اسب نیکرو علی رغم بدسگال

تو کام بخش بادی و من بنده کامران

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

هان! صائم نوالهٔ این سفله میزبان

زین بی نمک ابا منه انگشت در دهان

لب تر مکن به آب، که طلقست در قدح

دست از کباب دار، که زهرست توامان

با کام خشک و با جگر تفته درگذر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
عنصری

گفتم نشان ده از دهن ای ترک دلستان

گفتا ز نیست ، نیست نشان اندرین جهان

گفتم که ساعتی ببر من فرونشین

گفتا که باد سرد زمانی فرو نشان

گفتم که باد سرد زیان داردت همی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

بگشاد مهرگان در اقبال بر جهان

فرخنده باد بر ملک شرق مهرگان

سلطان یمین دولت میر ملوک بند

محمود امین ملت شاه جهان ستان

شاهی که پشت صد ملک کامران بدید

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

بنگر بدین رباط و بدین صعب کاروان

تا چونکه سال و ماه دوانند هردوان

من مر تو را نمودم اگرچه ندیده بود

با کاروان رباط کسی هر دوان دوان

از رفتن رباط نه نیز از شتاب خود

[...]

ازرقی هروی

گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان

تحویل کرده اند بباغ خدایگان

وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار

نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان

نی نی ، که ماه و مشتری از وی ربوده اند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه