گنجور

 
سلمان ساوجی

دلا راه هوا خالی نخواهد بودن از گردی

قدم مردانه نه کانجا به گردی می‌رود مردی

خبر داری که درد او برآوردست گرد از من

نماندست از من خاکی به غیر از درد او گردی

چو گردم در هوا گردان ولیکن بر دلش هرگز

نمی‌آیم رها کن تا نیاید بر دلش گردی

دم لعل لبش خوردیم و زاهد کرد منع ما

نکردی منع ما زاهد اگر زین می دمی خوردی

گهی بر آب باید زد درین ره گاه بر آتش

بباید خو فرا کردن به هر گرمی و هر سردی

ز آب دیده سلمان نهال حسن می‌بالد

سحابی تا نمی‌گرید نمی‌خندد رخ وردی

نه هر رعنا وشی باشد حریف مرد درد او

بباید عشق جانان را درون درد پروردی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فرخی سیستانی

امیرا ! گرجوانمردی به کار آید، جوانمردی

وگر مردی همی باید، به مردی در جهان فردی

همی پاید ز تو رادی همی پوید ز تو مردی

خزانه درخروش آمد چو آگه شد که می خوردی

ز غم بفزاید اندر گونه دینارها زردی

[...]

مولانا

دل پردرد من امشب بنوشیده‌ست یک دردی

از آنچ زهره ساقی بیاوردش ره آوردی

چه زهره دارد و یارا که خواب آرد حشر ما را

که امشب می‌نماید عشق بر عشاق پامردی

زنان در تعزیت شب‌ها نمی‌خسبند از نوحه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
کمال خجندی

طبیب عاشقان آمد بیا بگذار بیدردی

چه میخواهی ازین رحمت دوائی جو که به گردی

طریق عاشقی بر گیر و سروی دردمندان شو

که بیعشقی و بیدردی نباشد شیوه مردی

رخت گر زردشد زین درد کار خویش چون زر دان

[...]

ناصر بخارایی

به درد عاشقی خو کن، مجو درمان اگر مردی

به دردی مردن اولی‌تر که درماندن به بی دردی

خوشا دیشب که تو ای آفتاب مشتری طالع

به برج ما شدی طالع، سعادت با خود آوردی

دلم از غصه پرخون گشت و بر آتش جگر بریان

[...]

سیدای نسفی

به هوش از بزرگان افزون تری در سال اگر خوردی

به صورت بیژنی با زور بازو رستم گردی

به اوج آستانت چون هلالم رخت گستردی

مرا اول به معراج قبول بندگی بردی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سیدای نسفی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه