گنجور

 
سلمان ساوجی

چه می‌بری دل ما چون نگه نمی‌داری؟

چه دلبری که نمی‌آید از تو دلداری؟

چرا چو نافه آهو بریده‌ای از من؟

چرا چو مشک مرا می‌دهی جگر خواری؟

به آه و ناله و زاری ز من مشو بیزار

نکن که ما نتوانیم کرد، بیزاری

به سوی من گذری کن که جز غریبی و عشق

دو حالتی است مرا بی‌کسی و بیماری

به کویت آمدن ای یار، ما نمی‌یاریم

تو یاریی کن و بگذر به ما اگر یاری

مشو ز دود من ایمن که کار من همه شب

چو شمع سوختن و گریه است و بیداری

به چشم من لبت آموخت گوهر افشانی

چنانکه داد به لعل لبت شکر باری

سزد که در سر کارم کنی دمی چون صبح

مگر به روز سپید آید این شب تاری

صباست قاصد سلمان به پیش دوست دریغ

که در صباست گران خیزی و سبکباری

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قطران تبریزی

مرا به ناله و زاری همی‌بیازاری

جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری

تو را به جان و تن خویشتن خریدارم

مرا به قول بداندیش می‌بیازاری

به جان شیرین مهر تو را خریدارم

[...]

امیر معزی

نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری

نیافرید خدای جهان تو را یاری

خجسته آمد دیدار تو به عالم بر

خدایگان چو تو باید خجسته دیداری

تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین

[...]

وطواط

ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری

بسی کشید تن مستمند من خواری

مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان

چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری

بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
عین‌القضات همدانی

در آی جانا با من به کار اگر یاری

وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری

نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو

تو را سلامت بادا مرا نگوساری

مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا

وگر نگویمت از من همی بیازاری

اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم

چه عادتست که تو میرخواره زن داری

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جمال‌الدین عبدالرزاق
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه