چه میبری دل ما چون نگه نمیداری؟
چه دلبری که نمیآید از تو دلداری؟
چرا چو نافه آهو بریدهای از من؟
چرا چو مشک مرا میدهی جگر خواری؟
به آه و ناله و زاری ز من مشو بیزار
نکن که ما نتوانیم کرد، بیزاری
به سوی من گذری کن که جز غریبی و عشق
دو حالتی است مرا بیکسی و بیماری
به کویت آمدن ای یار، ما نمییاریم
تو یاریی کن و بگذر به ما اگر یاری
مشو ز دود من ایمن که کار من همه شب
چو شمع سوختن و گریه است و بیداری
به چشم من لبت آموخت گوهر افشانی
چنانکه داد به لعل لبت شکر باری
سزد که در سر کارم کنی دمی چون صبح
مگر به روز سپید آید این شب تاری
صباست قاصد سلمان به پیش دوست دریغ
که در صباست گران خیزی و سبکباری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از معشوق خود میخواهد که به او توجه کند و از او دور نشود. او احساس درد و جدایی میکند و به بیکسی و بیماریاش اشاره دارد. شاعر به یادآوری لحظات خوشی که با معشوق داشته میپردازد و از او میخواهد که به سوی او بیاید تا او را از تنهایی نجات دهد. همچنین از عواطف عمیق خود صحبت میکند و ادعا میکند که آتش عشق او همچون شمعی در حال سوختن است. شاعر به خاطر دوری معشوق به شدت رنج میبرد و از او درخواست میکند که به یاریاش بیاید. در نهایت، او به زیبایی و تاثیر لب معشوق اشاره میکند و امید دارد که روزی این شب تاریک به پایان برسد.
هوش مصنوعی: چرا دل ما را میزنی در حالی که هیچ حمایتی از تو دریافت نمیکنیم؟ چه کسی میتواند به عنوان محبوبی دلسوز باشد که از تو آرامش و دلگرمی نمیگیرد؟
هوش مصنوعی: چرا مثل یک نافه درخت آهو از من جدا شدهای؟ چرا به من که مانند مشک هستم، آسیب میزنی و باعث رنج و عذابم میشوی؟
هوش مصنوعی: از من فراری نباش، حتی اگر با آه و ناله و گریه به سمت تو بیایم. نکن که ما به دوری تو نتوانیم تحمل کنیم.
هوش مصنوعی: به سمتم بیا و نگاهی به حال من بینداز، چرا که تنها دو وضعیت در زندگیام دارم: احساس تنهایی و عشق، در حالی که به شدت دوچار کمبود و بیماری هستم.
هوش مصنوعی: ای یار، ما نمیتوانیم به سوی تو بیاییم، اما اگر تو لطفی کنی و یاریمان کنی، ما را ترک نکن.
هوش مصنوعی: از این دود دلمن به دور نباش، زیرا من هر شب مانند شمعی در حال سوختن و گریه و بیداری هستم.
هوش مصنوعی: لبهای تو در چشم من مانند جواهر میدرخشند و شکرینی که بر لبانت وجود دارد، به آنها زیبایی خاصی میبخشد.
هوش مصنوعی: شایسته است که در لحظهای به کار من توجه کنی، چون صبحی که آمده است؛ زیرا فقط در روز روشن و سپید میتوان به تاریکی شب پایان داد.
هوش مصنوعی: باد صبا پیغامآور سلمان است، ولی افسوس که در این باد، بلندپروازی و سبکی بار به چشم میخورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به ناله و زاری همیبیازاری
جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری
تو را به جان و تن خویشتن خریدارم
مرا به قول بداندیش میبیازاری
به جان شیرین مهر تو را خریدارم
[...]
نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری
نیافرید خدای جهان تو را یاری
خجسته آمد دیدار تو به عالم بر
خدایگان چو تو باید خجسته دیداری
تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین
[...]
ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری
بسی کشید تن مستمند من خواری
مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان
چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری
بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی
[...]
در آی جانا با من به کار اگر یاری
وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری
نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو
تو را سلامت بادا مرا نگوساری
مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار
[...]
اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا
وگر نگویمت از من همی بیازاری
اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم
چه عادتست که تو میرخواره زن داری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.