به درد عاشقی خو کن، مجو درمان اگر مردی
به دردی مردن اولیتر که درماندن به بی دردی
خوشا دیشب که تو ای آفتاب مشتری طالع
به برج ما شدی طالع، سعادت با خود آوردی
دلم از غصه پرخون گشت و بر آتش جگر بریان
می از خون دلم خوردی، کبابی از جگر کردی
تو سروی زان سبب دائم، به هر بادی شوی مایل
تو خورشیدی از آن هر دم، ز حال خویش برگردی
تو را دانم که حاجت نیست، زینت از زر و زیور
مگر زان است تا ما را، رود خورشید در زردی
اگر خواهی که گردی در هوای مهر سر گردان
چو ذره بی سر و پا شو، نه آخر کمتر از گردی
دل ناصر مقام توست، اگر کردی خراب از غم
نکو کردی، خرابی در مقام خویشتن کردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعر به بیان درد و رنج عاشقی میپردازد. شاعر میگوید که اگر مردی هستی، باید به زخمهای عشق عادت کنی و به دنبال درمان نباشی، زیرا درد این عشق از مردن نیز بدتر است. او به شمع وجود معشوق اشاره میکند که به زندگیاش روشنی میبخشد و نشان میدهد که چگونه عشق میتواند قلب را از غم پر کند و جگر را به آتش بکشد. شاعر به زیبایی و بینیازی معشوق از زیورآلات اشاره دارد و همچنین از او دعوت میکند که همچون ذرهای بیسر و پا در عشق سرگردان شود. در پایان، او بر تخریب و خرابی دل خود از این عشق تأکید میکند و میگوید که این خرابی نشاندهنده مقام و جایگاه محبوب است.
هوش مصنوعی: به زندگی عاشقانه عادت کن و برای بهبود در جستجو نباش. اگر مردی، بهتر است با درد عشق بسازی تا اینکه بدون عشق زندگی کنی و احساس خنثی بودن کنی.
هوش مصنوعی: خوش به حال دیشب که تو ای خورشید، وارد زندگیام شدی و با خود سعادت و خوشبختی را به همراه آوردی.
هوش مصنوعی: دلم از ناراحتی بسیار زخم شده و مثل آبگوشت در آتش، جگرم میسوزد و تو با خون دل من، کبابی درست کردی.
هوش مصنوعی: تو همچون سرو هستی که به خاطر استواری و زیباییات همیشه در برابر هر بادی از خود خم میشوی. تو همچون خورشید هستی که هر لحظه به خود نگاهی میاندازی و از حال خود آگاه میشوی.
هوش مصنوعی: میدانم که تو نیازی به آرایش و زینتهای طلا و جواهر نداری، زیرا این زیباییها تنها به خاطر ماست، همانطور که خورشید در رنگ زرد فرو میریزد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در فضای عشق قرار بگیری و احساس سرگردانی کنی، باید همچون ذرهای بیسر و پا شوی. بدان که این تلاش تو کمتر از وضعیت گرد و غبار نخواهد بود.
هوش مصنوعی: دل ناصر، جایگاه تو است. اگر آن را با غم و اندوه خراب کنی، در واقع خودت را خراب کردهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امیرا ! گرجوانمردی به کار آید، جوانمردی
وگر مردی همی باید، به مردی در جهان فردی
همی پاید ز تو رادی همی پوید ز تو مردی
خزانه درخروش آمد چو آگه شد که می خوردی
ز غم بفزاید اندر گونه دینارها زردی
[...]
دل پردرد من امشب بنوشیدهست یک دردی
از آنچ زهره ساقی بیاوردش ره آوردی
چه زهره دارد و یارا که خواب آرد حشر ما را
که امشب مینماید عشق بر عشاق پامردی
زنان در تعزیت شبها نمیخسبند از نوحه
[...]
دلا راه هوا خالی نخواهد بودن از گردی
قدم مردانه نه کانجا به گردی میرود مردی
خبر داری که درد او برآوردست گرد از من
نماندست از من خاکی به غیر از درد او گردی
چو گردم در هوا گردان ولیکن بر دلش هرگز
[...]
طبیب عاشقان آمد بیا بگذار بیدردی
چه میخواهی ازین رحمت دوائی جو که به گردی
طریق عاشقی بر گیر و سروی دردمندان شو
که بیعشقی و بیدردی نباشد شیوه مردی
رخت گر زردشد زین درد کار خویش چون زر دان
[...]
به هوش از بزرگان افزون تری در سال اگر خوردی
به صورت بیژنی با زور بازو رستم گردی
به اوج آستانت چون هلالم رخت گستردی
مرا اول به معراج قبول بندگی بردی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.