یار اگر در دیده پنهان است پیدا در دل است
گر به صورت میکند دوری به معنی واصل است
من به سر آیم به سوی او چو آب آشفتهوار
گر نیاید سرو ما شاید که پایش در گل است
من چو سروم ایستاده پیش او بر یک قدم
او چو شاخ یاسمن هر دم به سوئی مایل است
پردهٔ تن را به آهِ دل بخواهم سوختن
زانکه او اندر میان جان و جانان حایل است
سرّ پنهان است حق را با دهانت در میان
هر که واقف نیست از اسرار حسنت غافل است
تو مرا جانی و من خود را چو قالب دیدهام
گر جدائی بر تو آسان است بر ما مشکل است
نیست ناصر را به عالم جز وصالت حاصلی
هر که را حاصل نگردد وصل تو بیحاصل است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و رابطه عمیق بین عاشق و معشوق است. شاعر بیان میکند که هرچند محبوبش در ظاهر دور است، اما در دل بسیار نزدیک و مدام در فکر اوست. او تشبیه میکند که مانند آب آشفته، عاشق به سمت محبوبش میآید و در جستجوی اوست. در عین حال، او احساس میکند که محبوبش در موقعیت خاصی قرار دارد و ممکن است در شرایطی گرفتار باشد. شاعر تأکید میکند که جدایی برای او دشوار است و میگوید که عشق واقعی تنها از طریق وصال محبوب تحقق مییابد و بدون آن، زندگی بیمعنا خواهد بود. در اینجا، عشق به عنوان اصلیترین هدف و معنای زندگی معرفی میشود.
هوش مصنوعی: اگر محبوب در نگاه ما غایب است، اما در دل ما حضور دارد. هرچند که در ظاهر از ما دور است، اما در حقیقت به ما نزدیک است.
هوش مصنوعی: من به سمت او میروم و همچون آبی که در هم آشفته است، حرکت میکنم. اگر او به من نرسد، ممکن است پایش در گل گیر کرده باشد.
هوش مصنوعی: من مانند یک سر به او نزدیک هستم و او همچون گل یاس در هر لحظه به سمتی متمایل میشود.
هوش مصنوعی: من میخواهم با درد دل، پردهٔ جسمم را بسوزانم، زیرا این پرده میان روح و محبوبم مانع شده است.
هوش مصنوعی: راز حق را با زبان خود فاش نکن. هر کسی که از اسرار زیباییهای تو آگاه نیست، اگر از این حرفها بگذرد، در واقع از این رازها بیخبر و غافل است.
هوش مصنوعی: تو برای من مانند جان هستی و من خود را مثل یک قالب میبینم. اگر جدایی برای تو آسان باشد، برای ما بسیار دشوار است.
هوش مصنوعی: ناصر هیچ دستاوردی در این دنیا غیر از رابطهاش با تو ندارد و هر کسی که به وصال تو نرسد، به حقیقت چیزی به دست نیاورده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پای دل در کوی عشقت تا به زانو در گِل است
همّتی دارید با من زانکه کاری مشکل است
من ندانم کین دل دیوانه را مقصود چیست
کو همیشه سوی سرگردانی من مایل است
فیل محمودی فرو ماند اگر بیند به خواب
[...]
تا دلم در دست آن سیمین بر سنگین دل است
زیر پای من ز آب چشم و خون دل گل است
جز جفای من نگردد در دل سنگین او
بر ندارد سنگ خارا آنچه او را در دل است
نیست نرمی در دلش با دیده پرآب من
[...]
بار دل بر تن نهادن کار ارباب دل است
این که عیسی بار خر بر دوش گیرد مشکل است
ای عزیزان رهرو راه دلارام است دل
چون سبکبار است پیش از کاروان در منزل است
مرغ عرشی آرزوی آشیان دارد ولی
[...]
من خیال یار دارم، گر کسی را بر دل است
کز خیال او شوم، خالی، خیالی باطل است
چشم عیارش، به قصد خواب هرشب تا سحر
در کمین مردم چشم است و مردم، غافل است
عشق، در جان است و می، در جام و شاهد، در نظر
[...]
گرچه از باران دیده خاک آن کو پر گل است
پای عاشق در گل از دست دل از دست دل است
بنده را گر پیش خویش از مقیلان خوانی رواست
هر که رو در قبله روی تو دارد مقبل است
دل همه تن اشک خونین گشت و آمد سوری چشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.