هرکس حکایتی ز جمالت شنیدهاند
ور نه به دیده صورت رویت ندیدهاند
چون رو به روی تو ننهادند از چه روی
عشاق را چو زلف تو سرها بریدهاند
در جستوجوی قامت سرو تو عاشقان
بی پا و سر چو آب به هر سو دویدهاند
پروانگان که در طلب شمع میپرند
پرها بسوختند و به همت پریدهاند
آنان که تشنهٔ لب شیرین تو شدند
فرهادوار کوه و بیابان بریدهاند
تا شکّر وصال تو کی میرسد به کام
باری به نقد زهر جدائی چشیدهاند
گلها که میدهند دل خویش را به باد
از باد صبح بوی وصالت شنیدهاند
ناصر ز جان گذشت در این ره که صادقان
از جان گذشتهاند و به جانان رسیدهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و زیبایی محبوب است. شاعر بیان میکند که همه عاشقان درباره زیبایی معشوق داستانها شنیدهاند، حتی اگر آن را از نزدیک ندیده باشند. او به تشبیهها و استعارههایی اشاره میکند که چقدر عاشقان در پی یافتن معشوق خود دست به هر کاری زدهاند، مانند پرندگان که برای رسیدن به شمع میسوزند یا کسانی که برای رسیدن به عشق خود، از کوهها و بیابانها میگذرند. در نهایت، شاعر به این حقیقت اشاره میکند که بسیاری از عاشقان از جان خود گذشتهاند تا به معشوق برسند و از عشق خود لذت ببرند. این شعر نشاندهندهی عمق و شدت عشق و فداکاریهای عاشقان در راه وصال محبوب است.
هوش مصنوعی: هر کسی داستانی از زیباییهای تو شنیده است، وگرنه خودشان هرگز چهرهات را ندیدهاند.
هوش مصنوعی: چرا وقتی که روی تو را به نمایش گذاشتند، عاشقان به خاطر زلف تو اینگونه سرهایشان بریده شده است؟
هوش مصنوعی: عاشقان برای دیدن تو همچون آب که به هر طرف میریزد، بیسر و پا به هر سو دویدهاند تا قامت دلربایت را پیدا کنند.
هوش مصنوعی: پروانهها که به دنبال شمع میپرند، پرهای خود را در این راه میسوزانند و با اراده به پرواز ادامه میدهند.
هوش مصنوعی: افرادی که به شدت به عشق و محبت تو نیاز دارند، مانند فرهاد که برای رسیدن به معشوقش سختیهای زیادی را تحمل کرد، برای رسیدن به تو از کوهها و دشتها عبور کردهاند.
هوش مصنوعی: تا وقتی که شیرینی دیدارت به کامم برسد، به ناچار باید تلخی جدایی را بپذیرم و بچشم.
هوش مصنوعی: گلها که دلشان را به باد سپردهاند، از نسیم صبح عطر وصالت را استشمام کردهاند.
هوش مصنوعی: ناصر از جان خود گذشت، زیرا در این مسیر، کسانی که صداقت را پیشه کردند و جانشان را فدای راستی کردند، به محبوب واقعی رسیدند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خاقانیا عروس صفا را به دست فقر
هر هفت کن که هفت تنان در رسیدهاند
در وجد و حال بین چو کبوتر زنند چرخ
بازان کز آشیان طریق پریدهاند
همچون گوزن هوی برآورده در سماع
[...]
گویی که آن زمان که مرا آفریدهاند
با عشق روح در جسد من دمیدهاند
در وقت آفرینش من شخص من مگر
از خون مهر و نطفه عشق آفریدهاند
یا خود محرران صنایع به کلک عشق
[...]
اینان مگر ز رحمت محض آفریدهاند
کآرام جان و انس دل و نور دیدهاند
لطف آیتیست در حق اینان و کبر و ناز
پیراهنی که بر قد ایشان بریدهاند
آید هنوزشان ز لب لعل بوی شیر
[...]
اهل خرد که از همه عالم بریدهاند
داند خرد که از چه به کنج آرمیدهاند
دانندگان که وقت جهان خوش بدیدهاند
خوش وقتشان که گوشه عزلت گزیدهاند
محرم درون پرده مقصود نیستند
[...]
روزی وفات یافت امیری در اصفهان
ز آنها که در عراق بشاهی رسیده اند
دیدم جنازه بر کتف تونیان و من
حیران که این جماعت ازین تا چه دیده اند
پرسیدم از کسی که چرا تو نیان شهر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.