بیامدم ز سفر باز جانب یاری
به جستن دل خود گرد کوی دلداری
دریغ عمر که در روز هجر ضایع شد
فراق جان نکند اختیار هشیاری
هم ازملالت لیلی به نجد شد مجنون
وگر نه عاشق از اینسان نمیکند کاری
سحرگهم چه خوش آمد که بلبلی میگفت
که نازک است گل، از وی خوشیم به خاری
هزار کوه و بیابان و بحر و بر دیدم
مقیم کعبهٔ دولت شدم دگر باری
هزار شکر که اقبال و بخت یاری کرد
که تا به هم برسیدند یار با یاری
کشید این همه محنت برای آن ناصر
که تا شناسد حالِ به غم گرفتاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر پس از بازگشت از سفر، به دنبال یار و دلدار خود است و از هجران و دوری مینالید که عمرش در این فراق تلف شده است. او به خاطر غم دوری که بر روحش سایه انداخته، به یاد مجنون و لیلی میافتد و میگوید که عاشق واقعی هرگز در فراق چنین بیکار نمیماند. او از سحرگاهان و نغمههای بلبل یاد میکند که به نازک بودن گل اشاره دارد و از دلتنگی میگوید. شاعر پس از دیدن سرزمینهای مختلف، نهایتاً به کعبهٔ دلخواه خود میرسد و از شکرگزاری برای بخت و اقبالش سخن میگوید که دوباره به وصال یار نائل آمده است. در پایان، او به محنتهایی که تحمل کرده اشاره میکند تا از آن طریق بتواند حال خود را بشناسد.
هوش مصنوعی: من از سفر بازگشتم تا به جستوجوی یاری بروم و دل خود را در کوچه دلدادگی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: تاسف میخورم که عمرم در روزهای جدایی هدر رفت؛ دوری از جانم نمیتواند انتخابی برای آگاهی باشد.
هوش مصنوعی: مجنون به خاطر خستگی از لیلی به نجد رفت وگرنه انسان عاشق از این دست کارها نمیکند.
هوش مصنوعی: در صبح بهاری چه نیکو بود که بلبل میگفت گل لطیف و زیباست، و ما از این حس خوب حتی به خار هم دل خوش داریم.
هوش مصنوعی: من در سفرهای خود هزاران کوه، بیابان، دریا و زمین را دیدم و حالا دوباره به مکان باعزتی که کعبهٔ دولت نامیده میشود، رسیدهام.
هوش مصنوعی: بسیار خوشحالم که شانس و سرنوشت به ما کمک کرد تا معشوق و محبوب یکدیگر شویم.
هوش مصنوعی: این همه درد و رنج به خاطر ناصر کشیده شده است تا او بتواند حال کسانی را که در غم و مصیبت هستند، درک کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به ناله و زاری همیبیازاری
جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری
تو را به جان و تن خویشتن خریدارم
مرا به قول بداندیش میبیازاری
به جان شیرین مهر تو را خریدارم
[...]
نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری
نیافرید خدای جهان تو را یاری
خجسته آمد دیدار تو به عالم بر
خدایگان چو تو باید خجسته دیداری
تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین
[...]
ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری
بسی کشید تن مستمند من خواری
مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان
چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری
بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی
[...]
در آی جانا با من به کار اگر یاری
وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری
نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو
تو را سلامت بادا مرا نگوساری
مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار
[...]
اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا
وگر نگویمت از من همی بیازاری
اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم
چه عادتست که تو میرخواره زن داری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.