طلوع کوکب اقبال اسلام
خجسته باد چو مه بر لیالی و ایام
قدوم موکب قاضی القضات در عالم
مبارک است، خصوصا بدین خجسته مقام
امام عادل، جلال ملت و دین
که روزگار همیخواندش ولی انام
ندیده روی حدود کمال او افکار
نبرده راه رسوم، جلال او اوهام
به چار مذهب بر عقل اقتدا فرض است
در آن مقام که رأی رفیع اوست امام
مربی عالمان، ناصب مناصب علم
که رأی اوست مبین حلال را از حرام
معلمی که به تعلیم علم در عالم
درست کرد قضایای شرع را احکام
همه ز فربهی جاه کلک لاغر اوست
که تیغ فتنه رود سرنگون به چاه نیام
طیور و جن و ملک را در آورد در قید
چو کلک او نهد از خط و نقطه دانه و دام
صبا ز گرد رهش یافت عنبر اشهب
که خاک رایحه مشک میدهد به مشام
سخای بحر گهربار دست او را دید
که ابر را ز حیا میچکد عرق ز صیام
به پیش دست و دلش جود کان و بخشش بحر
چو ذرهای است ز مهر و چو قطرهای ز غمام
زهی سپهر جنابی که در مقام صفا
طواف کعبه جاه تو میکنند احرام
ترا طریق رسالت از آن جهت ملکه است
که سوی خصم همیآوری ز حق پیغام
در اشتباه فتاده است عقل کل صد بار
که صدر سدره کدام است و سدهٔ تو کدام
چنان عدالت او کاام هر ضعیف دهد
که شیر شیر خورد، سیر آهوی آکام
دقیقهای که قضا را نهفته با قدر است
به دقت نظرش رفع کردهای ایهام
به آب لطف تو تا گرد فتنه بنشاندی
بیافت حادثه چون زلف دلبران آرام
اگر چه عود بود دشمن، سوخته به
که هست آتش دوزخ برای مردم خام
عراق را به وجود تو شهرت افزوده است
ز بایزید بیفزود شهرت بستام
دمشق را ز وجود تو رونق افزوده است
که نقد کان به مکان دگر بر آرد نام
همه عظام سلف سر ز خاک بر دارند
نسیم خلق تو چون بشنود رمیم عظام
اگر نه جامهٔ افلاک قدر او بودی
غزاله در خطر هستی ز پنجهٔ ضرغام
وگر نه راعی اجرام عدل او باشد
شود به خون حمل سرخ خنجر بهرام
ز بیم او جگر نقل کباب شده است
بجوشد از غضبش خون باده در دل جام
به چنگ زهره اگر اگر بشکند دل ساغر
به جای جرعه چکند خون ز چشم جام مدام
هنر پناها ناصر در این دیار نخست
به یک نظر به تو مخصوص شد به صد اکرام
کنون ز لطف تو دارد هزار گونه امید
ولی وسیله ندارد به غیر حسن کلام
چو شعر آب حیات است نام نامی را
بدین قصیده ترا تا ابد بماند نام
بدین بهانه ز من تربیت دریغ مدار
بهانه جون بود در سخا و لطف کرام
به حال بنده فتوریست، حالیا خواهم
که همچو نظم من از لطف تو رسد به نظام
همیشه تا که شه نیمروز از مشرق
ز زخم تیغ کند فتح تا ولایت شام
چو نیم روز ترا روی بخت روشن باد
مخالفان ترا روز عمر تیره چو شام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش یک قاضی عادل و بزرگوار میپردازد که در مقام رهبری و قضاوت، عدالت و علم را ترویج میکند. شاعر به صفات برجسته این قاضی اشاره میکند که بر اساس چهار مذهب عقل خود را بنا کرده و به تشخیص حلال و حرام میپردازد. قاضی به عنوان مربی عالمان شناخته میشود و به علم و دانش در جامعه اهمیت میدهد. شاعر همچنین از تاثیرات مثبت وجود این قاضی بر شهرها و ملتها سخن میگوید و تداوم قدرت و عدالت او را آرزو میکند. این شعر در نهایت، دعا برای موفقیت و عمر طولانی قاضی و مخالفت با دشمنان او را مطرح میکند.
هوش مصنوعی: طلوع ستاره خوشبختی اسلام مبارک باشد، مانند ماه که بر شبها و روزها روشنایی میافکند.
هوش مصنوعی: ورود قاضی القضات به دنیا، برکتی بزرگ است، به ویژه در این جایگاه با عظمت.
هوش مصنوعی: امام عادل، نماد قدرت و عظمت ملت و دین است که زمانه او را میستاید.
هوش مصنوعی: او به کمالاتش چهرهای نداشته که افکار انسانها به آن برسند و جلال و زیباییاش فراتر از تصورات و تخیلات است.
هوش مصنوعی: در تلاش برای دستیابی به حقایق و عقاید بلند، لازم است به چهار مذهب معروف رجوع کنیم و از عقل خود پیروی کنیم، به ویژه زمانی که در مورد مسائل مهم و ارشد به نظر میرسد که این عقل میتواند راهنمایی کند.
هوش مصنوعی: مربی دانشمندان، کسی است که در علم مقامها را تعیین میکند و نظر او مشخصکننده حلال و حرام است.
هوش مصنوعی: معلمی که با آموزش علم در دنیا، قوانین شرعی را به درستی بیان میکند.
هوش مصنوعی: همه به خاطر نفوذ و قدرت او هستند، اما او خود به اندازهای لاغر و ضعیف است که اگر فتنهای به وجود بیاید، نمیتواند از آن جان سالم به در ببرد و به دام میافتد.
هوش مصنوعی: پرندگان، جنها و فرشتگان را در چنگ خود درآورد؛ چون که او با خط و نقطه، دانه و دام را میچیند.
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی از گرد و غبار مسیر او، بویی مانند عنبر سفید را حمل میکند که رایحهی مشک را به مشام میرساند.
هوش مصنوعی: دست او مانند دریای پر از گوهر است، و میتوان دید که ابر به خاطر شرم، عرقی از روزه خود را به او میریزد.
هوش مصنوعی: او با دست و دل سخاوتمندش، همچون دریایی از بخشش و محبت است. عشق و نیکی او به اندازه یک ذره از مهر و مانند یک قطره از باران است.
هوش مصنوعی: عجب آسمان بزرگی که در جایگاه پاکی، برای نشان دادن احترام و مقام تو، به دور خانه کعبه طواف میکنند و خود را آماده میسازند.
هوش مصنوعی: تو به خاطر وظیفه پیامآوری، به گونهای تربیت شدهای که حتی به دشمنان هم پیام حق را میرسانی.
هوش مصنوعی: عقل کل بارها در اشتباه افتاده و نمیداند کدام یک از صدر سدره است و کدام یک از مرحلههای تو.
هوش مصنوعی: عدالت او به قدری قوی و فراگیر است که به هر ضعیفی میدهد و غذا و نعمت را به او میرساند، مانند چشیدنی که شیر به او میدهد و آهو به آرامی و سیر میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که قضا و قدر با هم در آمیختگی دارند، با دقت نظر خود، ابهام و پیچیدگیها را برطرف کردهای.
هوش مصنوعی: با لطف و مهربانی تو، فتنهها و مشکلات را به راحتی کنار زدی، به گونهای که حوادث و اتفاقات ناخوشایند، مانند زلفهای دلربا، به آرامی فروکش کردند.
هوش مصنوعی: هرچند عود (چوب خوشبو) میتواند دشمنی باشد، اما سوختن آن بهتر از این است که آتش جهنم برای انسانهای نادان وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: عراق به خاطر وجود تو مشهورتر شده است، همانطور که شهرت بایزید به شهرت بستام اضافه شده است.
هوش مصنوعی: دمشق به خاطر وجود تو شکوه و زیبایی بیشتری یافته است، زیرا هر چیزی که در اینجا وجود دارد، ارزشش موجب میشود که به مکان دیگری برود و نامش در آنجا برده شود.
هوش مصنوعی: تمامی اجساد در خواب هستند و وقتی نسیم حضور تو به آنها برسد، به حیات و حرکت باز خواهند گشت.
هوش مصنوعی: اگر نبودند نیکوییها و مقامهای بلند، غزال در خطر حملهٔ شیر بزرگ بود.
هوش مصنوعی: اگر حاکم به عدالت رفتار نکند، در آن صورت، با خشونت و خونریزی مواجه خواهد شد، مشابه به آنچه که در داستانها از خنجر بهرام به تصویر کشیده شده است.
هوش مصنوعی: از ترس او جگر آدم مثل کباب شده و از خشم او، خون باده در دل جام به جوش میآید.
هوش مصنوعی: اگر دل زهره به درد بیفتد، غم تنها با شکستن ساغر و ریختن خون از چشم به جای نوشیدن شراب نمیتواند خاموش شود.
هوش مصنوعی: در این سرزمین، هنر ناصر تنها با یک نگاه به تو اختصاص یافت و با احترام و ارادت بسیاری همراه شد.
هوش مصنوعی: اکنون به لطف تو هزاران امید در دلم زنده است، اما تنها وسیلهای که دارم برای ابراز این امیدها، زیبایی کلام توست.
هوش مصنوعی: شعر به مانند آب زندگیبخش است و نام عزیز تو را به این شعر سپردم تا همیشه و eternally باقی بماند.
هوش مصنوعی: به خاطر این موضوع از من خواهش میکنم که از تربیت و آموزش دریغ نکن، زیرا دلیل و انگیزهای که من برای بخشندگی و نیکی دارم، مشابه بهانهای است که در سخاوت و محبت وجود دارد.
هوش مصنوعی: بنده در حالتی است که میخواهد مانند شعر من، از محبت تو به سامان و نظم برسد.
هوش مصنوعی: هرگاه که خورشید نیمروز از سمت شرق طلوع کند، به مانند زخم تیغی که بر تن دشمن وارد میشود، فتح و پیروزی بر شام به دست میآید.
هوش مصنوعی: وقتی که در نیمه روز، چهرهات روشن و خوشبختی در کنارت باشد، بدیها و دشمنیها باعث نشوند که روزهای عمرت به تیرگی و شب تبدیل شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام
بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام
یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند
دگر که: عاشق گویند عاشقان را نام
دریغم آید چون مر تو را نکو خوانند
[...]
سرودگوی شد آن مرغک سرودسرای
چو عاشقی که به معشوق خود دهد پیغام
همی چه گوید؟ گوید که: عاشقا، شبگیر
بگیر دست دلارام و سوی باغ خرام
امید نیکی و تاج ملوک و صدر کرام
بزرگ خسرو آزادگان و فخر انام
بمین دولت و دولت بدو همیشه عزیز
امین ملت و ملت بدو گرفته نظام
سپهر کلی و جزوی بدو نموده هنر
[...]
دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام
بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام
یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند
دگر که عاشق گویند عاشقان را نام
دریغم آید چون مر ترا نکو خوانند
[...]
بنفشه زلف من آن سرو قد سیم اندام
بر من آمد وقت سپیده دم به سلام
درست گفتی کز عارضش برآمده بود
گه فرو شدن تیره شب سپیده بام
ز عود هندی پوشیده بر بلور زره
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.