آیینهٔ خدائی رخسار توست یارا
بگذار تا ببینم در آینه خدا را
در کعبهٔ وصالت گر باشدم مقامی
از زمزم دو دیده آبی زنم صفا را
ای گل به تازه روئی بنشین در آب چشمم
تا آبرو فزاید از صحبت تو ما را
مگذار تا رخت را اهل هوا ببینند
آن به که ره نباشد بر شمع تو هوا را
گر مشگ کرد از آهو با زلف تو تشبّه
نبود عجب که دارد در اصل خود خطا را
خوش باد نی اگر چه، بر باد رفت عمرش
کو میدهد نوائی رندان بی نوا را
ناصر دو رود دیده، پر دارد از ترانه
کز پردههای چشمش بربسته رودها را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و معشوقی اشاره دارد که آینهای از خدایی است. شاعر خواستار دیدن جلوهای از خدا در چهره محبوبش است و به اهمیت عشق و وصال میپردازد. او از زیبایی و جوانی معشوق صحبت میکند که باعث افزایش آبرو و صفای او میشود. شاعر همچنین تاکید دارد که نباید زیبایی معشوق در معرض دید هواخواهان قرار گیرد و در انتها به عشق و اشکهایش اشاره میکند که همچون نغمهای در دل رندان بینواست. این شعر پر از احساس و تمثیلهای زیباست و به جنبههای عرفانی عشق میپردازد.
هوش مصنوعی: چهره تو همانند آینهای است که نشان خداوند را در خود دارد. لطفاً اجازه بده که به تماشای آن بپردازم.
هوش مصنوعی: در کعبهی وصالت اگر به مقام و مرتبهای برسم، از چشمان آبیام همچون زمزم، صفا و پاکی را به تصویر میکشم.
هوش مصنوعی: ای گل، با زیبایی تازهات در آب چشمم بنشین تا از صحبت تو، آبرویم بیشتر شود.
هوش مصنوعی: آدمهایی که به دنبال لذتهای زودگذر هستند، نباید به نمادهای پاکی و نور تو نزدیک شوند. بهتر است بگذاری که نور و وجود تو بیاحساس و دور از آن دنیا بماند.
هوش مصنوعی: اگر مشکی که از آهو به خاطر زلف تو به وجود آمده، تشبیه واقعی نیست، عجیب نیست که در اصل خود خطایی دارد.
هوش مصنوعی: هوا چه خوب است اگرچه عمرش مانند باد گذشته است، اما هنوز هم به رندان بینوا نوایی میدهد.
هوش مصنوعی: ناصر که دو رود را دیده، از چشمانش ترانهای بهوجود آمده که بهگونهای غمانگیز، رودها را از خود دور کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با آن که میرسانی، آن بادهٔ بقا را
بی تو نمیگوارد، این جام باده ما را
مطرب قدح رها کن، زین گونه نالهها کن
جانا یکی بها کن، آن جنس بیبها را
آن عشق سلسلت را، وان آفت دلت را
[...]
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نمانْد ما را
باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را
سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
[...]
با آن که برشکستی چون زلف خویش ما را
گفتن ادب نباشد پیمانشکن نگارا
هستند پادشاهان پیش درت گدایان
بنگر چه قدر باشد درویش بینوا را
از چشم من نهانی ای آب زندگانی
[...]
دانی چه مصلحت را بل غاغ شد بخارا
تا این ستیزه گاران بی دل کنند مارا
زین قوم در خراسان الاّ بلا نخیزد
شکلی کنید و دفعی بنشستن بلا را
گفتم از آن جماعت یاری به چنگم آید
[...]
آن شه به سوی میدان خوش می رود سوارا
یا رب، نگاه داری آن شهسوار ما را
غارت نمود زلفش بنیاد زهد و تقوی
تاراج کرد لعلش اسباب پادشا را
جولان کند سمندش چون سم او ببوسم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.