میکشد عشق تو سوی خود دل دیوانه را
هست سوزی کو به شمعی میکشد پروانه را
سیل چشمم رفت و ویران کرد بنیاد دلم
چون ز درد و غم نگه دارم من این ویرانه را
میل خالت دارم و اندیشهام از زلف توست
مرغ زیرک خالی از دامی نداند دانه را
شانه زلفت را به دندان میکند، بیهوده نیست
تا چه دندان است با زلفت، تو گویی شانه را
عاقبت میریم و زحمت از سر کویت بریم
چند خواهی راند بر من آخر این میرانه را
عاقل اندر خودنمایی رفت و من در بیخودی
زاهدان تسبیح بنمایند و من پیمانه را
دیده گر بندم ز خوبان چون کنم تدبیر دل
بستن در هیچ مانع نیست دزد خانه را
سوختم زین غم که باز آن آشنا بیگانه شد
چون توان کرد آشنا با خویشت بیگانه را
ناصر از جانان نخواهد داشتن جان را دریغ
خلق جان را دوست مید ارد و ما جانانه را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر عشق و دلدادگی را با احساسات عمیق و رنجهای ناشی از جدایی و بیدلی به تصویر میکشد. شاعر از سوز و گداز عشق و تاثیر آن بر دل دیوانهاش سخن میگوید و به زیباییهای معشوق اشاره میکند. او با تمثیلهایی مانند شمع و پروانه و مرغی که در دام نمیافتد، به وابستگی و آرزوهای خود در این عشق میپردازد. همچنین، شاعر به زیرکی و بیخود بودن خود اعتراف میکند و در عین حال از درد جدایی و دوری معشوق رنج میبرد. در نهایت، او به مفهوم مرگ و ناتوانی عشق اشاره میکند و به تضاد بین عشق و عقل میپردازد. احساسات شاعر به مرز ناامیدی و حسرت میرسد و در نهایت، جستوجو برای درک و پیوند مجدد را بیان میکند.
هوش مصنوعی: عشق تو دل دیوانه را به سمت خود میکشاند، همانطور که شعلهای پروانه را به سمت خود جلب میکند.
هوش مصنوعی: اشکهایم به قدری فراوان بودند که همهی وجودم را خراب کردند. من از بس که از درد و غم رنج میبرم، ناچارم این ویرانه را حفظ کنم.
هوش مصنوعی: من به محبت تو بسیار تمایل دارم و افکارم درگیر زیباییهای توست. پرندهی هوشیار از دامها خالی است و معنای واقعی زندگی را درک نمیکند.
هوش مصنوعی: شانهی موهایت را به دندان میکشد، بیدلیل نیست که این کار را میکند. دندانش به زلف تو خیلی وابسته است، انگار که شانه را به نوعی با موهایت پیوند دادهای.
هوش مصنوعی: در نهایت ما از اینجا میرویم و زحمتهایمان را پشت سر میگذاریم. تو چه مدت میخواهی بر من سخت بگیری و عذابم بدهی؟
هوش مصنوعی: عاقل به خاطر خودنمایی از خود دور شد، اما من در حالتی از بیخودی هستم که زاهدان تسبیح را نشان میدهند و من در عوض به پیمانه و شراب توجه دارم.
هوش مصنوعی: اگر چشمانم را بر روی زیباییها ببندم، چگونه میتوانم قلب خود را به کسی ببندم؟ هیچ مانعی در این راه وجود ندارد، همانطور که دزد در خانه میتواند به راحتی وارد شود.
هوش مصنوعی: به خاطر این غم سوختم که آشنای دیرینم ناگهان برایم غریبه شد. چطور ممکن است کسی که آشناست، با خود بیگانه باشد؟
هوش مصنوعی: ناصر به عشق و محبوبش علاقهای ندارد و جانش را برای او نمیطلبد، اما مردم به خاطر جان و احساساتشان، او را دوست دارند و به این ترتیب، ناز و کرشمه محبوبش را ترجیح میدهند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای هوای تو شده مقصود هر فرزانه را
چرخ با مهر تو خویشی داده هر بیگانه را
صورتی شاهانه داری ، سیرتی در خورد آن
سیرت شاهانه باید صورت شاهانه را
نکته ای ز الفاظ تو ابکم کند گوینده را
[...]
باز دل گم گشت در کویت من دیوانه را
از کجا کردم نگاه آن شکل قلاشانه را
گاه گاه، ای باد، کانجاهات می افتد گذر
ز آشنایان کهن یادی ده آن بیگانه را
هر شب از هر سوی در می آیدم در دل خیال
[...]
محتسب گوید: که بشکن، ساغر و پیمانه را
غالباً دیوانه می داند، من فرزانه را
بشکنم صد عهد و پیمان، نشکنم پیمانه را
این قدر تمیز هست، آخر من دیوانه را
گو چو بنیادم می و معشوق ویران کردهاند
[...]
رخنه کردی دل به قصد جان من دیوانه را
دزد آری بهر کالا می شکافد خانه را
تخم مهر خال او در دل میفکن ای رقیب
بیش ازین ضایع مکن در سنگ خارا دانه را
خیز گو مشاطه کاندر زلف مشکینت نماند
[...]
کی به چشم آرم لباس و مسند شاهانه را
من که خواهم دلق فقر و گوشه میخانه را
طایر فرخنده عیش است رام نقل و می
از پی صیدی چنین میریزم آب و دانه را
بهر ما دریا کشان باید که سازد می فروش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.