با رخ و زلف تو دل را روز بازار امشب است
تا درین سودا برآید جان شیرین بر لب است
در سر زلف تو دلهای پریشان جمع شد
حلقه حلقه هر شبی فریاد یارب یارب است
خواست تا از ماه رویت چرخ تابد روی مهر
آفتاب از شرم سرخ و زرد و در تاب و تب است
شارب خمرست خط مشکبارت گرد لب
خضر را ماند که از آب حیاتش مشرب است
چشم ساقی در خم ابروست تیر اندر کمان
روی شاهد در شکنج رلف مه در عقرب است
صورتش از روی معنی جان به قالب میدهد
جان فدای قامتش تا جان من در قالب است
چندم ای زاهد به هر مذهب دلالت میکنی
مذهب مردان راه عشق ترک مذهب است
آب چشم از ضعف ناصر را به هر سو میبرد
در طریق عاشقی گلگون اشکم مرکب است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و زیبایی معشوق میپردازد. شاعر با جذابیتهای ظاهری معشوق و تأثیر آنها بر دل و جان خود سخن میگوید. او احساسات شدید عاشقانهاش را به تصویر میکشد و از زیباییهای صورت و زلف معشوق به وجد میآید. همچنین، شاعر به زاهدان اشاره میکند که عشق را فراتر از مذهب و عقاید خشک میداند و در نهایت، اشک و غم خود را به عنوان نشانهای از عشق و رنج بیان میکند. این شعر تجلیاتی از عشق عمیق و زیباییهای آن را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: امشب با زیبایی و موهای تو، دل مثل روز بازار شلوغ است. دلم میخواهد در این معامله، جان شیرینم بر لبهایم بیفتد.
هوش مصنوعی: در کنار زلف تو، دلهای ناراحت و آشفته جمع شدهاند. هر شب، صدای فریاد و نالهای از همه آنها به گوش میرسد که میگویند: یارب، یارب.
هوش مصنوعی: او اراده کرده است که چهرهاش مانند ماه درخشان باشد و چرخ روزگار مانند آفتاب به خاطر زیباییاش از شرم سرخ و زرد شود و در شوق و هیجان به سر ببرد.
هوش مصنوعی: نوشندهای از شراب است و خط مشکبار روی لبهایش مانند رنگ لبهای خضر است که از آب حیات مینوشد.
هوش مصنوعی: نگاه ساقی در حالت خمیده ابرویش همچون تیری در کمان است، و زیبایی صورت معشوق مانند خطی نرم و زیبا در میان حلقهای از مه است.
هوش مصنوعی: چهره او به زیبایی و معانی درونیاش جان میبخشد و من به خاطر قامت زیبایش آمادهام تا جانم را فدای او کنم، تا زمانی که جانم در این قالب جسمانی است.
هوش مصنوعی: ای زاهد، تو به هر مذهبی اشاره میکنی، اما باید بدان که مذهب واقعی کسانی که در راه عشق گام برمیدارند، ترک هر مذهب و علقهای است.
هوش مصنوعی: چشمهای ناصر به خاطر ضعف و ناراحتیاش به هر سو میچرخد و در مسیر عشق، اشکهای رنگینش مانند مرکبی است که او را همراهی میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن که زلف و عارض او غیرت روز و شب است
جان من از مهر و ماه روش هر دم در تب است
رشک عناب است یا خود پسته خندان او
سیب سیمین است خود یا آن ترنج غبغب است
باز ابر چشم من بسیار باران شد، مگر
[...]
تا بدیدم حلقه زلف تو، روز من، شب است
تا ببوسیدم سر کوی تو، جانم بر لب است
یا رب! آن ابرو، چه محرابی است کز سودای او؟
در زوایای فلک، پیوسته یارب یارب، است
پیش عکس عارضت، میرم که شمع از غیرتش
[...]
آن شبِ قدری که گویند اهلِ خلوت امشب است
یا رب این تأثیرِ دولت در کدامین کوکب است؟
تا به گیسویِ تو دستِ ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقهای در ذکرِ یارب یارب است
کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف
[...]
گرچه ابر زندگی جان بخش و صافی مشرب است
بی دهانت آب خضر از جانب او با لب است
تا پدید آمد ز رویت زلف اشک افشان شدیم
شب چو پیدا می شود گاهِ طلوع کوکب است
گر مزید حسن خواهی زلف را کوته مساز
[...]
سردمهریهای دوران را تلافی از تب است
سوزن خار ملامتها ز نیش عقرب است
نه همین ما میگدازیم از غم بخت سیاه
هرکجا روشندلی دیدیم شمع این شب است
ناله هرجا میرسد رنگ دگر بر میکند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.