جان نیاید در نشاط، الا که بر بوی حبیب
تا گل رنگین نبالد، خوش ننالد عندلیب
عود خشکم؛ آتش جانسوز میباید، مرا
تا ز طیب جان، دماغ حاضران گردد، رَطیب
دولت بوسیدن پایش ندارد، هر کسی
این سعادت نیست، الا در سر زلف حبیب
چشم دار آخر دمی، با ما، که بادا گوش دار
ایزد از چشم بدانت، اول از چشم رقیب
خیز و بر ما عرضه کن ایمان، از آن عارض که باز
در میان آورد زلفت، رسم زُنّار و صلیب
بیتو جان، در تن به جایی بس غریب افتاده است
جان من دانی به تنها چون بُوَد حال غریب؟
دست بیماران گرفتن، بر طبیبان واجب است
من ز پا افتادهام، دستم نمیگیرد طبیب
گفتمش هرگز نشد کامیم، حاصل، زان دهن
از وصالت نیست گویی، هیچ سلمان را نصیب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عواطف عمیق و اشتیاق عاشقانه شاعر است. شاعر میگوید که خوشی و شادابی واقعی تنها در نزدیکی معشوق و با بوی او حاصل میشود. او به زیباییهای گل و آواز پرنده اشاره میکند که بدون محبوبش معنایی ندارند. همچنین، او از آتش عشق و نیاز به طیبتی که از جان عاشق برمیخیزد صحبت میکند. شاعر به این نکته اشاره میکند که بوسیدن پای محبوب، سعادت بزرگی است و تنها در خدمت او میتوان به آرامش رسید. او از حالتی غریب و تنهایی خود و ناتوانی در دسترسی به درمان عشقش سخن میگوید و در نهایت، میگوید که از وصال معشوقش هیچ دستیابی ندارد. این اشعار عواطف عاشقانه، تنهایی و آرزو را به شیوایی توصیف میکند.
هوش مصنوعی: زندگی و شادابی تنها زمانی به انسان دست میدهد که در کنار محبوبش باشد؛ مانند گلهای رنگارنگ که به خاطر بوی دوست میشکفند و بلبل هم فقط در چنین شرایطی خوشنوازی میکند.
هوش مصنوعی: من احساس میکنم که برای زنده ماندن و به اشتراک گذاشتن وجود و زیباییام، نیاز به آتش و شور و حال دارم. این آتش باید جانسوز باشد تا بتوانم روح و جوهرهای خوب و خوشبو را به دیگران منتقل کنم.
هوش مصنوعی: خوشبختی بوسیدن پای او نصیب هر کسی نمیشود و این شانس را تنها در سایه محبت و زیبایی محبوب میتوان یافت.
هوش مصنوعی: لحظهای با ما باش و مراقب باش که نگاه بدی از سوی رقیبان وجود دارد و از چشم خداوند نیز در امان نیستی.
هوش مصنوعی: برو و به ما ایمان و信心 نشان بده، از آن زیبایی که دوباره با موهایت در میان میآوری، نشانهای از ناز و محبت.
هوش مصنوعی: بدون تو، جانم در بدن مثل جایی بسیار غریب و دور افتاده است. تو میدانی حال و روز یک جن را وقتی که تنها باشد چطور است؟
هوش مصنوعی: کمک و حمایت کردن از بیماران بر پزشکان لازم و ضروری است. اما من که در حال حاضر به خاطر بیماری ناتوان شدهام، پزشک دستم را نمیگیرد و به من کمک نمیکند.
هوش مصنوعی: به او گفتم که هرگز به آرزویم نرسیدم، به نظر میرسد که از دهان تو چیزی به من نمیرسد و به سلمان نیز هیچ بهرهای نخواهد رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مسلمانان فغان زان نرگس جادو فریب
کو به یک ره برد از من صبر و آرام و شکیب
رومیانه روی دارد زنگیانه زلف و خال
چون کمان چاچیان ابروی دارد پرعتیب
از عجایبهای عالم سی و دو چیز عجیب
[...]
ای جوانبختی که در خلوتسرای کاینات
رأی پیرت میگشاید پرده از ابکار غیب
در جهان عدلت چو موسی تا ید بیضا نمود
گوسفند از گرگ بیند مهربانی شعیب
تا نشستی چون محمد بر سریر سروری
[...]
جانبِ ما خوب میآید. که می آید؟ حبیب
وز پی او زشت میآید. که میآید؟ رقیب
برنتابد جان ما دردسر هر کسی دگر
مینشیند درد او در دل تو برخیز ای طبیب
چون کشی خوان به پیش جگرخواران غم
[...]
عشق و بیماری و درویشی و صد طعن رقیب
این همه جمع و من مهجور تنها و غریب
از که خواهم یارئی چون دوست با من دشمن است
وز که جویم مرهمی چون هست دردم از طبیب
شمع در جمع حریفان رفت از آن پروانه سوخت
[...]
چون گشودم فال بخت از مصحف روی حبیب
آیت نصر من الله آمد و فتح قریب
سوره قاف است رویش هر که این مصحف بخواند
گرچه کافر می نماید انه شی ء عجیب
رسم عشق و عاشقی اکنون پدید آید ز نو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.