چه مطرب است که امشب بدین مقام رسید
بساخت پردهٔ عشاق و پردهها بدرید
به یک ترانه چنان گرم کرد مجلس را
که می به جوش در آمد، ز گل عرق بچکید
اگر به قول مخالف دلم ز ره میرفت
به راه راست در آمد چو صوت او بشنید
رباب نغمهٔ او را ادا نکرد درست
مگر ز راه ادب گوش او همیمالید
به زیر لب دهن او چو نای را دم داد
ز ناله نال شد و از لبش به کام رسید
مهی به چرخ درآمد که چرخ عالم گرد
رخی به خوبی او با هزار دیده ندید
بخواند گفتهٔ ناصر چو گوهر منظوم
شنید زُهره و در گوش خویشتن کشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف یک مطرب میپردازد که با هنرش مجالس را گرم میکند. او به قدری ماهر است که با یک ترانه، همه را تحت تأثیر قرار میدهد و حتی قطرات عرق را از گل عرق شگفتانگیز میسازد. صدای او آنقدر دلنشین است که همه دوست دارند گوش بدهند و به زیباییاش میبالند. در نهایت، شاعر به زیبایی چهرهاش اشاره میکند و اشاره میکند که شنیدن صدای او به نوعی دروازهای به دنیای عشق و زیبایی است.
هوش مصنوعی: چه هنرمند ماهری است که امشب به این درجه از مهارت رسیده است، او با نواهایش دلهای عاشقان را به وجد آورده و پردههای عاطفی را پاره کرده است.
هوش مصنوعی: با صدای دلنشینش آنچنان جو مجلس را گرم کرد که جامهای شراب به جوش آمده و عرق گل بر روی آنها ریخته شد.
هوش مصنوعی: اگر دل من به گفتههای مخالفانم توجه میکرد و از مسیر درست منحرف میشد، وقتی صدای او را شنیدم، به راه راست بازگشتم.
هوش مصنوعی: رباب نتهای او را به درستی نواخت اما از روی ادب، گوش خود را هم نوازش میکرد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف حالتی میپردازد که فردی با صدای نرم و دلنشین خود، همانند صدای نای، به ناله و زاری میپردازد. این صدا به قدری تاثیرگذار است که نه تنها او را به گریه و ناله وادار میکند، بلکه آن صدا به دیگران هم منتقل میشود و در دلشان اثر میگذارد. در واقع، این تصویر بیانگر قدرت اثرگذاری صدا و احساسات انسانی است.
هوش مصنوعی: ماه زیبایی به آسمان درآمد که چرخش جهان به خاطر چهرهی نیکوی او هزاران چشم را مجذوب خود کرد و هیچکس نتوانست همچون او را ببیند.
هوش مصنوعی: ناصر به رازی شگفت انگیز اشاره میکند و به محض اینکه درک میکند که چه چیزی را شنیده، آن را در دل خود نگه میدارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغ! مدحت چون درو آبدار غزل
که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید
اساس طبع ثنایست، بل قویتر ازان
ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ
دو دیدهٔ من و از دیده اشکِ دیدهٔ من
میانِ دیده و مژگان ستارهوار پدید
به جَزع ماند یک بر دگر سپید و سیاه
به رشته کرده همه گرد جَزع مروارید
نگار من چو ز من صلح دید و جنگ ندید
حدیث جنگ به یک سو نهاد و صلح گزید
عتابها ز پس افکند و صلح پیش آورد
حدیث حاسد نشنید و زان من بشنید
چو من فراز کشیدم بخویشتن لب او
[...]
هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید
هزار مژده ز سعد فلک به ملک رسید
که شاه شرق ملک ارسلان بن مسعود
عزیز خود را اندر هزار ناز بدید
سپهر قدری شاهی که وهم آدمیان
[...]
درین مقام طرب بی تعب نخواهی دید
که جای نیک و بدست و سرای پاک و پلید
مدار امید ز دهر دو رنگ یک رنگی
که خار جفت گلست و خمار جفت نبید
به عیش ناخوش او در زمانه تن در ده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.