گنجور

 
ناصر بخارایی

بکاهد صبرم و عشقت فزاید

رود ماهی و خورشیدی برآید

کجا بر جای ماند دل که چشمش

کرشمه می‌کند، دل می‌رباید

دو عالم را چه بر ما می‌کنی عرض

که ما را زین میان وصل تو باید

شب تاریک هجرم راه گم شد

بگو تا برق حسنت ره نماید

نخواهد دل گشادن بلبلان را

مگر گل پرده از رخ برگشاید

دو در بگشاده‌ام دل را ز دیده

که مهمان خیالت اندر آید

به باغ عشق ناصر عندلیبی‌ست

که هردم نغمه‌ای خوشتر سراید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
وطواط

مهی ، کندر سمرقند از لب او

نبات مصر را جان می فزاید

اگر طوطی طبع جان فزاید

بشاخ شکر نابش گراید

بشولد مر طبق را بر طریقی

[...]

سوزنی سمرقندی

خر خمخانه را جودان بماندست

وگر ماندست جو کو تا بخاید

بسنگ هجو من دندان شکستست

که بی بیطار بیخش برنیاید

سرش از سهمناکی شد بانسان

[...]

انوری

ز هجران تو جانم می‌برآید

بکن رحمی مکن کاخر نشاید

فروشد روزم از غم چند گویی

که می‌کن حیله‌ای تا شب چه زاید

سیه‌رویی من چون آفتابست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه