ای سر سودای من رفته در سودای تو
باد سر تا پای من برخی ز سر تا پای تو
گر سر من رفت در سودای عشقت گو: برو
بر سرم پاینده بادا سایه بالای تو
جای سروت در میان جویبار چشم ماست
گرچه ماییم از میان جان و دل جویای تو
گر نبینم مردم چشم جهان بین را رواست
خود کسی را کی توانم دید من بر جای تو
سرو لافی میزند یعنی که بالای توام
سرو بیبرگی است باری تا بود بالای تو
چشم ترکت ترکتاز و حاجبش پیشانی است
چون در آید کس به چشم تنگ ترک آسای تو
رای من جز بندگی سرو آزاد تو نیست
بس بلند افتاد سلمان راستی را رای تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق و شوق عمیق شاعر به معشوق است. شاعر به طور مستقیم به احساسات خود اشاره میکند و میگوید که تمام وجودش در عشق و یاد معشوق غرق شده است. او از زیبایی معشوق و تاثیر آن بر خودش سخن میگوید و میگوید که حتی اگر در دنیا هیچ کس را به جز معشوق نبیند، این برایش ارزشی ندارد. همچنین، وجود معشوق را مانند سروی میداند که در دلش نشسته و او در پی خدمت به اوست. به طور کلی، این شعر نگاهی عمیق و عاشقانه به عشق و وابستگی به معشوق دارد.
هوش مصنوعی: ای دل شیدای من که در خیال تو غرق شدهای، تمام وجود من تحت تأثیر عشق تو است. این احساس به همه وجود من اثر گذاشته و من کاملاً تسلیم زیبایی و روح تو شدهام.
هوش مصنوعی: اگر جانم را نیز در آرزوی محبت تو از دست بدهم، بگو که برایم مهم نیست و فقط آرزو میکنم سایهات بر بالای سرم همیشه باقی باشد.
هوش مصنوعی: محل زیبایی و دلبرایت در چشمان ما قرار دارد. هرچند که ما از عمق جان و دل خود در پی تو هستیم.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم انسانهای بصیر و آگاه را ببینم، آیا میتوانم خودم را در جایی که تو هستی ببینم؟
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که بلندی و زیبایی تو مانند سرو است، اما چون سرو بدون برگ است، نشان میدهد که در نهایت، ارزش و زیبایی واقعی تو از بین میرود. بنابراین، تا زمانی که تو بر افراشتهای، سرو هم به بلندی تو ادامه دارد.
هوش مصنوعی: چشم تو مانند دانههای باران است و ابروهایت مانند پیشانی به نظر میرسد. وقتی کسی با چشم اندکی نزدیک به تو میآید، آرامش و راحتی تو را به دنبال دارد.
هوش مصنوعی: نظر من جز خدمت و بندگی به تو، ای سرو آزاد، نیست. سلمان راستگو، به خاطر تو به اوج بلندی رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای تماشاگاه جانها صورت زیبای تو
وی کلاهِ فرقِ مردان پای تا به پایِ تو
چرخ گردان در طواف خانهٔ تمکین تو
عقل پیر احسنتگویِ حکمتِ برنای تو
چون خجل کردی دو عالم را پدید آمد ز رشگ
[...]
تا جهان باشد جهان بادا بکام و رأی تو
ملک در فرمان کلک مملکت آرای تو
سرمه چشم بزرگان باد خاک پای تو
وز بزرگان هیچکس ننشیند اندر جای تو
باد در حفظ ملک دین تو و دنیای تو
[...]
ای جهان برهم زده سودای تو سودای تو
چاشنی عمرم از حلوای تو حلوای تو
دامن گردون پر از در است و مروارید و لعل
میدوانند جانب دریای تو دریای تو
جانهای عاشقان چون سیلها غلطان شده
[...]
راستی گویم به سروی ماند این بالای تو
در عبارت مینیاید چهره زیبای تو
چون تو حاضر میشوی من غایب از خود میشوم
بس که حیران میبماندم وهم در سیمای تو
کاشکی صد چشم از این بی خوابتر بودی مرا
[...]
چون منی را کی رسد روی جهانآرای تو
دولت چشمم بود گردی ز خاک پای تو
روی بنمودی و غوغا در جهان انداختی
تا جهان باشد مبادا ساکن از غوغای تو
روزگارم ز استخوان سر چو انگیزد غبار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.