گنجور

 
ناصر بخارایی

بگذر ای عاقل و بگذار مرا لایعقل

بر سر کوی بتان پای به گل دست به دل

دیده را دولت بیدار اگر بود، نبود

پردهٔ دیده میان دل و دلبر حایل

اشک باران شدم و تا چشم زدم سایل بود

نتوان بست در خانه به روی سایل

بگذر ای مه به سعادت به سرم هر ماهی

که در آفاق نباشد به از این سر منزل

هندوی خال مبارک به گلستان رخت

گشت مقبول که او هست سیاهی مقبل

مه اگر روی بپوشد ز تو می‌دارد شرم

گل اگر سرخ برآید ز رخ توست خجل

ساقیا حاصل عمرم می ناب است، بیار

تا ز دل پاک بشویم هوس بی‌حاصل

عاقلان را چو برد غول غم دهر ز راه

غیر دیوانه در این دور ندیدم عاقل

ناصر از وعدهٔ او بوی وفائی مطلب

سرو آزاد به هر باد نگردد مایل

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

ای بهنگام سخا ابر کف و دریا دل

مشتری خوار ز دیدار تو و ماه خجل

بر نوشته است بعمر ابدی ملک ترا

در ازل ایزد و در دست جهان داده سجل

ز سواران چگل خوار و خجل خیل عجم

[...]

امیر معزی

ای نگاری‌ که به حسن از تو زند حور مثل

ای غزالی‌ که سزاوار سرودی و غزل

بر عرب هست ز بهر تو عجم را تفضیل

که عجم وصف تو گفته است و عرب وصف طلل

سرو زیر حُلّل و ماه بود زیر حلی

[...]

انوری

جرم خورشید چو از حوت درآید به حمل

اشهب روز کند ادهم شب را ارجل

کوه را از مدت سایهٔ ابر و نم شب

پر طرایف شود اطراف چه هامون و چه تل

سبزه چون دست به هم درزند اندر صحرا

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ماجرایی که میان من و گردون رفتست

دوش بشنو که ترا شرح دهم از اوّل

تا سحر گه من و او دیده بهم بر نزدیم

بس که گفتیم و شنیدیم ز هرگونه جدل

در میان گفتمش ای از تو واز گردش تو

[...]

مولانا

شتران مست شدستند، ببین رقص جمل

زُ اشتر مست که جوید ادب و علم و عمل

علم ما داده‌ی او و ره ما جاده‌ی او

گرمی ما دم گرمش، نه ز خورشیدِ حمل

دم او جان دهدت روز نَفَخْتُ بپذیر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه