کافِر چه گنه کرد و مسلمان چه عبادت
دیباچهٔ عشق است کسی را چه ارادت
چه صومعه، چه میکده، چه دیر، چه کُهسار
چه کفر، چه ایمان، چه نحوست، چه سعادت
در مسجد تو شیخ مقلد چه در آئیم
ما را در میخانه بود جای عبادت
مهری که دلم با سر گیسوی تو دارد
از صبح ازل بود نه از روز ولادت
عشق من و حسن تو و دریای سرشکم
هر لحظه فزون گردد و هر روز زیادت
هر کس به جهان مصلحتی دارد و ما را
سودای تو پیشه است و غم عشق تو عادت
ای ترک پریچهره که بردی دل ناصر
بیمار تو جان میدهد از شوق عیادت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بررسی مفاهیم عشق، دین و عبادت میپردازد و نشان میدهد که ایمان و کفر، عبادت و گناه در حقیقت در عشق معنای متفاوتی پیدا میکنند. او میگوید که در مکانهای مختلفی چون میخانه، صومعه یا مسجد، عشق و ارادت واقعی وجود دارد و هیچکدام از این مکانها محدودیت ایجاد نمیکنند. همچنین، عشق او به معشوقش عمیق و جاودانه است و هر روز بیشتر میشود. او از محبوب خود میخواهد که از حال او باخبر شود و به او توجه کند، زیرا او از شدت عشق احساس بیماری میکند. در نهایت، شاعر به زیبایی محبوب و تأثیر عمیق او بر دلش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: آیا کافر گناهی کرده و مسلمان چه عبادتی دارد، در واقع عشق مقدمهای است برای ارتباط و ارادت میان انسانها.
هوش مصنوعی: هر مکانی که باشد، چه عبادتگاه، چه میخانه، چه معبد، چه کوهستان، چه بیدینی، چه ایمان، چه بدبختی، چه خوشبختی، همگی در حقیقت بیمعنا هستند.
هوش مصنوعی: در مسجد به شیخ و پیروی از او نیازی نیست؛ ما در میخانه، جایی برای عبادت و نزدیکی به خداوند داریم.
هوش مصنوعی: عشقی که من به تو دارم و از دل و جانم بر میخیزد، از ابتدای زمان بوده و نه فقط از زمانی که به دنیا آمدی.
هوش مصنوعی: عشق من به تو و زیباییات همچون دریا است و هر لحظه بیشتر میشود و هر روز افزایش مییابد.
هوش مصنوعی: هر فردی در این دنیا هدف و منفعت خاصی دارد، اما ما فقط به عشق تو فکر میکنیم و غم این عشق برای ما به یک عادت تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: ای دختر زیبای ترک که دل ناصر بیمار را به چنگ آوردی، جان او از شوق دیدن تو در حال رفتن است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز آمدی ای بخت همایون به سعادت
چون جان گرامی، به بدن، روز اعادت
از غمزه، سنان داری و در زیر لبان، قند
چون است به قصد آمدهای یا به عیادت؟
مهری است کهن، در دل و جان من و آن مهر
[...]
ای بر دل من مهر تو هر لحظه ز یادت
یکبار نظر کن به من از روی ارادت
یک لحظه مرا یاد نکردی ز سر لطف
شرم از من بیچاره ی دلسوخته بادت
آن کس که مرا از تو به ناکام جدا کرد
[...]
بر پای تو ریزیم چو ما جان به ارادت
حاجت چو بخونریزی و آشوب و جلادت
ور زانکه ترا این بود اندیشه و عادت
زی شاد و بزهساز کمانرا بر شادت
نازیم بر آن پنجه و بازو بزیادت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.