گر سرم خاک شود در کف پایت باشد
ور تنم گرد بود، گرد هوایت باشد
دل من هست برای تو، برای خود نیست
جان فدا باد دلی را که برایت باشد
در دل تنگ من ار جای کنی، جایت هست
خانهٔ دیده چه جای است که جایت باشد
همه جا فاش شود زلف تو چون مشک به بوی
محرم خلوت اگر باد صبایت باشد
مگر از رنج کمر نیست میانت آگاه
ور نه بار دلش از چین قبایت باشد
نازینا همهکس چون به تو دارند نیاز
آنکه سلطان جهان است گدایت باشد
گر بمیرد ز غم هجر تو ناصر غم نیست
در فنای من اگر طول بقایت باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و فدای جان و دل برای معشوق است. شاعر بیان میکند که حتی اگر به خاک پای معشوق باشد، برای او افتخار میکند. دل او تنها برای معشوق است و جانش فدای دلی است که عشق او را میپرستد. شاعر به تنگی دل و جایگاه معشوق در قلبش اشاره میکند و میگوید که هیچ مکانی نمیتواند جای او را بگیرد. او از زیبایی و تأثیر زلف معشوق بر دیگران سخن میگوید و نشان میدهد که همه به او نیاز دارند. در نهایت، شاعر میگوید که حتی اگر از غم دوری معشوق بمیرد، غم او در عوض فدای معشوقش هیچ نیست.
هوش مصنوعی: اگر سرم در خاک پای تو بیفتد، من خوشحالم و اگر بدنم به گرد و غبار تبدیل شود، باز هم خوشحالم که در مسیر تو هستم.
هوش مصنوعی: دل من فقط برای تو میتپد و نه به خاطر خودم. جانم را فدای دلی میکنم که عشقش برای توست.
هوش مصنوعی: اگر قلب تنگ من را جایی برای خود قرار دهی، در آنجا هستی؛ اما در منزل چشمها چه مکانی برای تو وجود دارد؟
هوش مصنوعی: زلف تو همچون بوی خوش مشک در هر جایی منتشر میشود، اگر نسیم صبح با تو آشنا باشد و در خلوت فاش شود.
هوش مصنوعی: آیا از زحمت و رنجی که در دل تو نهفته است خبر داری؟ وگرنه بار سنگین درد و غم او میتواند از چین و چروک لباس تو پیداست.
هوش مصنوعی: محبوب من، همهٔ مردم به تو وابستهاند و نیازمند تو هستند، حتی آن کس که بزرگترین مقام را در جهان دارد، در حقیقت گدایی از عشق توست.
هوش مصنوعی: اگر ناصر به خاطر غم دوری تو بمیرد، نباید نگران باشی؛ زیرا در消ط من اگر عمر تو طولانی باشد، هیچ غمی وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر سر صحبت این بی سرو پایت باشد
بر سرو چشم من دلشده جایت باشد
پای اگر بر سر من مینهی اینک سرو چشم
سرم آنجا بود ای دوست که پایت باشد
بنده چون زان تو و بنده سراخانه ی تست
[...]
بر منت ناز و ستم، گرچه به غایت باشد
حاش لله که مرا از تو شکایت باشد!
جور معشوق همه وقت نباشد ز عتاب
وقت باشد که خود از عین عنایت باشد
من نه آنم که شکایت کنم از دست کسی
[...]
گرچه بیداد جفای تو به غایت باشد
حاش لله که مرا از تو شکایت باشد
دل تو میل وفای من سرگشته نکرد
از دل ای دوست به دل گرچه سرایت باشد
از جهان کام دل آن روز بود حاصل من
[...]
من و انکارِ شراب! این چه حکایت باشد؟
غالباً این قَدَرَم عقل و کِفایت باشد
تا به غایت رهِ میخانه نمیدانستم
ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز
[...]
چون شب و روز مرا از تو عنایت باشد
من و ترک غم عشق این چه حکایت باشد
چون ز سر تا بقدم لطفی و جانی و کرم
حاش لله که مرا از تو شکایت باشد
طالب وصل نیم بنده فرمان توام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.