یا رب آن سرو روان تازه گلی بار آورد
باغبان بین که چنین نخل به بازار آورد
صد چو من گوشهنشین را به دم خرم گل
جان فشان، دستزنان بر در خمّار آورد
سنبل آویخت ز سر و گل دامی بنهاد
دانه از غالیه و دام پدیدار آورد
مرغ جانهای عزیزانِ حقیقت بین را
دانه بنمود و در آن دام گرفتار آورد
ریخت از غیرت او آب رخ آب حیات
چون سکندر همه را بر سر این کار آورد
تا گل و شکر و سنبل نرباید هرکس
بر سر سرو دو هندوی کماندار آورد
صنع بسیار نمود و دل ناصر بربود
بلبلی بر گل سیراب گرفتار آورد
زین طلسمی که بر این گنج حقایق بنهاد
از پی بستن چسم دل اغیار آورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر تصویرگر زیبایی و جذابیت گل و گیاهان است و به چگونگی تأثیر آنها بر روح و جان انسانها اشاره دارد. شاعر از سرو، نخل، گل و سنبل به عنوان نمادهایی از شور و شعف زندگی یاد میکند. او همچنین به قدرت عشق و زیباییهایی که میتواند دل انسانها را تسخیر کند اشاره کرده و به این نکته میپردازد که زیباییهای طبیعی میتوانند دلهای عاشق را به دام بکشند و آنها را به سوی خود فراخوانند. در نهایت، شاعر به ارتباط میان حقیقت و ظواهر اشاره میکند و تأکید میکند که تنها کسانی که حقیقت را میبینند، میتوانند زیبایی واقعی را درک کنند.
هوش مصنوعی: ای خدای من، آن درخت زیبا و تازه که مانند گلی شکفته است، به چه زیبایی باغبان را متوجه خود کرده و این نخل را به بازار ارائه داده است.
هوش مصنوعی: صدها انسان گوشهنشین مانند من را با خوشحالی و شادابی به سوی خود میکشاند، در حالی که با شادی و نشاط بر درِ میخانه میکوبند.
هوش مصنوعی: سنبل را از سر آویزان کرد و گلی را به دام گذاشت و دانهای از خوشبو را نمایان ساخت.
هوش مصنوعی: پرندههای روح و جان عزیزان که حقیقت را میبینند، دانهای برای آنها نشان داد و در دام خود گرفتارشان کرد.
هوش مصنوعی: از عشق و غیرت او، آب خوش زندگی به جز زیبایی را به هر جا که بخواهد، میریزد و مانند سکندر، دیگران را هم برای این هدف به کار میگیرد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از زیباییها و نعمتها بهرهمند نیست، باید برای به دست آوردن آنها تلاش کند و به سوی جمالی چون سرو و کمانداران با هنر برود.
هوش مصنوعی: بلبلی با آواز زیبا و دلانگیز خود، گل زیبایی را که در کنار آب سیراب شده بود، تحت تاثیر قرار داد و عشق دلباختهای را در دل ناصر برانگیخت.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که بر اثر یک طلسم یا مانع که بر روی گنجینه ای از حقایق گذاشته شده، کسی که به دنبال فهمیدن و رسیدن به این حقایق است، باید از توجه به ظاهر و حالتی که افراد دیگر دارند، اجتناب کند. در واقع، برای درک عمیق و واقعی، لازم است که به دل و باطن خود توجه بیشتری داشته باشیم و تحت تأثیر دیگران قرار نگیریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز ما را رخ زیبای تو در کار آورد
با زمان بند کمند تو گرفتار آورد
هوسم بود که چون غنچه گریزم در خود
بازم از پوست برون آن گل رخسار آورد
کرده بد روی بدیوار لامت دل من
[...]
ناتوان چشم توام گرچه به زنهار آورد
ناتوان دردسری بر سر بیمار آورد
چشم مخمور تو را یک نظر از گوشه خویش
مست و سودا زدهام بر در خمار آورد
عقل را بوی سر زلف تو از کار ببرد
[...]
باز باد سحری بوی خوش یار آورد
کاروان ختنی مشک به خروار آورد
آنچنان در طرب آورده هوا زاهد را
که بر پیر مغان سبحه و دستار آورد
دوش پیک سحری با سر زلفش، گلها
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.