شب فراق تو را روز وصل، پیدا نیست
عجب شبی، که در آن شب، امید فردا نیست
تطاول سر زلف تو و شبان دراز
چه داند، آنکه گرفتار بند و سودا نیست
غم ملامت دشمن، ز هر غمی بترست
مرا ملامت هجران دوست، پیدا نیست
پدر به دست خودم، توبه میدهد وین کار
به دست و پای من رند بی سر و پا نیست
خدنگ غمزه گذر میکند ز جوشن جان
اگر تو را، سپر صبر هست ما را نیست
من آن نیم، که ز راز تو دم زنم، چون نی
وگر رود سخن از ناله، ناله از ما نیست
تو راست، بر سر من جای تا سرم بر جاست
دریغ عمر عزیزم، که پای بر جا نیست
حدیث شوق، چو زلف دراز گشت، دراز
به جان دوست، که یک موی، زیر بالا نیست
خیال زلف و رخت، روز و شب برابر ماست
کجاست، نقش دهانت که هیچ پیدا نیست
من از طبیب، مداوای عشق پرسیدم
جواب داد، که سلمان به جز مدارا نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عواطف و احساسات عمیق خود در دوران فراق و جدایی از معشوق میپردازد. او شب فراق را شبی میداند که هیچ امیدی به فردا ندارد و غم و درد جدایی او را آزار میدهد. شاعر از حسرت و تأمل در زیبایی معشوق و زلفهایش سخن میگوید و با اشاره به ملامتهای دوستان و دشمنان، عذاب جدایی را بیشتر حس میکند. به طور کلی، شعر نگاهی عمیق به احساسات عاشقانه و درد ناشی از فراق دارد و در پایان، به این نتیجه میرسد که تنها راه درمان عشق، مدارا و صبر است.
هوش مصنوعی: در شب جدایی تو، روز پیوند پیدا نیست. چه شبی عجیب است که در آن شب، امیدی برای فردا وجود ندارد.
هوش مصنوعی: آنکه در دام عشق و وابستگی نیست، نمیداند که چقدر زیبایی و زلف بلند تو میتواند دل را دچار درد و شوق کند.
هوش مصنوعی: غم و سرزنش دشمن برای من از هر غمی بدتر است؛ اما من از ملامت ناشی از دوری دوست دردی احساس نمیکنم.
هوش مصنوعی: پدر به خاطر اعمال من، به خودم پند و نصیحت میکند و این کارها به دست و پای من مربوط نیست، چرا که من در زندگیام مانند کسی هستم که بدون سر و سامان است.
هوش مصنوعی: غمزه و نگاه دلربا، به آسانی از سد و حفاظ قلب عبور میکند. اما ما برای تحمل این فریب و زیبایی، سپر و ابزاری نداریم.
هوش مصنوعی: من مانند نی هستم که از رازهای تو سخن میگوید و اگر در کلامم اندوهی به گوش میرسد، آن اندوه از من نیست.
هوش مصنوعی: تو درست میگویی، تا زمانی که سرم بر جاست، جای تو در دل من هست. افسوس که عمر گرانبهای من، ثبات و دوام ندارد.
هوش مصنوعی: شوق و longing به اندازه زلفی که دراز شده، گسترش پیدا کرده است. برای جان دوست، در اینجا یک موی در زیر یا بالا قرار ندارد، یعنی همه چیز در عشق و شوق به او یکسان و بیتفاوت شده است.
هوش مصنوعی: صورت زیبای تو همیشه در ذهن ماست، اما چهرهات را نمیتوانیم ببینیم که کجاست و پیدایش نیست.
هوش مصنوعی: از پزشک درباره درمان عشق سؤال کردم، او جواب داد که تنها راه چارهاش، سازش و مدارا است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز مردمان مشمر خویش را به هیات و شکل
که مردمی نه همین هیکل هیولا نیست
به حسن ظاهر و باطن مسلمت نکنند
که این دو هم ز صفتهای روح حیوانیست
وگر تو گویی نطقست مر مرا گویم
[...]
بزرگوارا دانی که نه ز تقصیرست
اگر دعا گو بر درگه تو پیدا نیست
ز روی ظاهر و صورت رهی گر آنجا نیست
رواست؛ زانکه بصورت رهی گرانجا نیست
تو را چو در همه عالم به حسن یکتانیست
ازان به حال منت هیچگونه پروا نیست
تو را به ماه درخشنده نسبتی نکنم
که ماه را رخ گلگون و چشم شهلا نیست
غریب نیست که روی تورشک خورشید است
[...]
شهی که پاس رعیت نگاه میدارد
حلال باد خراجش که مزد چوپانیست
وگر نه راعی خلق است زهرمارش باد
که هر چه میخورد او جزیت مسلمانیست
بحسن روی تو خورشید عالم آرانیست
بلطف رسته دندان تو ثریا نیست
توئی چو سرو ولی سرو ماهرخ نبود
توئی چو ماه ولی ماه سرو بالا نیست
ز جان غلام قد همچو سرو آزادت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.