گنجور

 
سلمان ساوجی

ترکم، عرب مثال، چنگ بر عذار بست

مردانه، روی بست و دل عاشقان، شکست

ای صبر، چون رکاب زمانی بدار پای

کان شهسوار ترک، عنان می‌برد ز دست

آنکس که گشت کشته، ز سودای چشم تو

خیزد صباح روز قیامت، ز خاک مست

هر کس که در کشاکش عشق توام بدید

از صحبت کمان قد من چو تیر جست

رحمت بر آب دیده که چند آنچه راندمش

دستم ز آستین و ز دامن، نمی‌گسست

با آنک در میان تو دل بست عالمی

کس زان میان به غیر کمر، طرف بر نبست

دارم سری و از تو مرا، سر دریغ نیست

پیش تو می‌نهم، من درویش هر چه هست

ما بی‌خودیم و مدعیانند بی‌خبر

زان می که داده است به ما ساقی الست

در طیره‌ام ز طره که گستاخ در رخت

بنشست و راستی، به همه روی کج نشست

صوفی، رفیق زمره اصحاب رهروست

سلمان، ندیم مجلس رندان می‌پرست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیر معزی

ایام و‌َرد و موسم عید پیمبرست

گیتی ز بوی هر دو سراسر معطرست

گلزارها به آمدن آن مزین است

محراب‌ها به آمدن این منوّر ست

آن مونس و حریف می و نَقل مجلس است

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
وطواط

ای آن که هر چه بایدت از بخت نیک هست

هرگز مباد در جاه تو شکست

تا از قضا پدید شد آثار هست و نیست

پیدا نشد ذات تو از نیست هیچ هست

معلوم شد مگر که تو از نسل آدمی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
سوزنی سمرقندی

کور و کر و دراز و سطبر است و سرنگون

سرگرد و بن قوی و سیه پوش و احمر است

 طناز و پر هراس و چو پستانست در لباس

کناس و دیر آس و میانش رگ آور است

نامش قضیب و خوره و کالم بدان و ایر

[...]

قوامی رازی

هربنده ای که ایزد بی یار یار اوست

بی شک و شبهه در دو جهان کار کار اوست

آن بی نیاز بنده نواز لطیفه ساز

کز هر سوئی که در نگری کار و بار اوست

ازچرخ بی قرار و زمین قرار گیر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه