چشم سر مست خوشت، فتنه هشیاران است
هر که شد مست می عشق تو، هشیار، آن است
در خرابات خیال تو خرد را ره، نیست
یعنی او نیز هم از زمره هشیاران است
دلم از مصطبه عشق تو، بویی بشنید
زان زمان باز مقیم در خماران است
عشق، باروی تو هر بوالهوسی، چون بازد؟
عشق، کاری است که آن، پیشه عیاران است
حال بیماری چشم تو و رنجوری من
داند ابروی تو کو بر سر بیماران، است
دارم آن سرکه سر اندر قدمت، اندازم
وین، خیالی است که اندر سر بسیاران است
شرح بیداری شبهای درازم که دهد
جز خیال تو، که او مونس بیداران است
در هوی و هوس سرو قدت، سلمان را
دیده، ابری است، که خون جگرش، باران است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و مستی ناشی از آن است. شاعر به زیبایی محبوب اشاره میکند و میگوید که هر که عاشق او شود، به نوعی هشیارتر میشود. در دنیای عشق، عقل و خرد جایی ندارد و همه مُست عشق محبوباند. شاعر از جراحت و درد دل ناشی از این عشق سخن میگوید و به زیبایی محبوبش میبالد. او همچنین به شبهای طولانی و بیدار ماندنهایش اشاره میکند که تنها خیال محبوبش در فکرش جا دارد. در نهایت، عشق را به یک بارندگی تشبیه میکند که جان عاشق را زنده میکند.
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و جذاب تو، باعث گیجی و شور در دل هشیاران است. هرکس که به عشق تو گرفتار شود و به حالت مستی درآید، در حقیقت آن فرد هشیار و هوشیار واقعی است.
هوش مصنوعی: در میخانهی عشق تو، عقل و خرد جایی ندارد، به این معنا که او نیز از میان هشیاران به شمار میآید.
هوش مصنوعی: دل من از جستجوی عشق تو به یاد عطر و بوی خاصی افتاد و اکنون دوباره در حالی از سرخوشی و نشئگی به سر میبرم.
هوش مصنوعی: عشق، مانند دیوار تو، چگونه میتواند به راحتی از بین برود؟ عشق، عملی است که فقط برای مردان دلیر و باهوش مناسب است.
هوش مصنوعی: حال بیماری چشمان تو و رنجوری من را فقط ابرویت میداند، که بر سر بیمارانی چون من سایه افکنده است.
هوش مصنوعی: من در حال حاضر قصد دارم به پای تو سرکه بریزم و این فقط یک خیال نیست، بلکه افکاری است که در ذهن بسیاری وجود دارد.
هوش مصنوعی: در شبهای طولانی بیداری، تنها چیزی که در ذهنم میگذرد، خیالت است، زیرا تو تنها همدم بیداران هستی.
هوش مصنوعی: در دل آرزوهای بزرگ و شگفتانگیز تو، سلمان، که نشاندهنده یارانهها و عواطف عمیق است، به یاد میآید؛ چون همچون ابر، اشکهایش از دل زخمیاش به عنوان باران فرو میریزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم مستانه تو آفت هشیاران است
فتنه و عربده او همه با یاران است
سر بوسیدن پای تو نه تنها ماراست
این خیالیست که اندر سر بسیاران است
عارضت هست بسی تازهتر از گلبرگی
[...]
تاق ابروی تو منزلگه بیماران است
دام گیسوی تو مأوای گرفتاران است
چشم جادوی تو شد پیشرو عیاران
زلف هندوی تو سرحلقهٔ طراران است
روز و شب مار سر زلف تو در چشم من است
[...]
باده ساغرت از خون دل یاران است
وای اغیار اگر این اجر وفاداران است
زلف در پای تو افتد به تظلم چپ و راست
بسکه در تاب زسودای گرفتاران است
نیست چشمت ز شبان غمم آگه آری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.