در راه غمت کرده ز سر پای بپویم
ور دست دهد، ترک سر و پای بگویم
در بحر غم عشق که پایاب ندارد
غوصی کنم آن گوهر نایاب بجویم
در دامن پاک تو نشاید که زنم دست
تا ز آب و گل خویش به کل دست بشویم
آشفته زلف تو چنانم که گل من
هر کس که ببوید شود آشفته به بویم
خون دل من دیده روان کرده بدین روی
دیدی که چه آمد ز دل و دیده به رویم؟
ای محتسب از کوی خرابات مرانم
بگذار که من معتکف این سر و کویم
بر کهنه سفال قدح می چه زنی سنگ؟
کان عهد کهن را زده بر سنگ و سبویم
بر دوش کشد پیر مغان باده به بویش
وز باده دوشین شده من مست به بویم
گویند که سلمان ره میخانه چه پویی
پویم که نسیمی ز خُم راز ببویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و غم سخن میگوید و احساسات عمیق خود را بیان میکند. او به ابراز عشق و جستوجوی معشوق در دنیای پرمصیبت و غمناک میپردازد. شاعر تمایل دارد در جستجوی گوهر نایاب عشق غوطهور شود و از روزمرگی و شستوشوی خود را جدا کند. او زلف معشوق را به زیبایی توصیف میکند و میگوید که بوی آن همه را آشفته میکند. شاعر از محتسب میخواهد که او را از خرابات دور نکند و میخواهد با حالتی مست و سرمست در دل این عشق غوطهور بماند. در نهایت، او به جستجوی باده و رازهای میخانه ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: اگر برای غم تو از سر و پا بگذرم و خود را فدای عشق تو کنم، حتی اگر دستم بیفتد، عاشقانه از سر و پایم هم به خاطر تو میگذرم.
هوش مصنوعی: در دنیای اندوه و عشق که عمق آن پایانپذیر نیست، تلاش میکنم تا آن جواهر کمیاب را پیدا کنم.
هوش مصنوعی: در دامن تو که پاک و مقدس است، نباید دست بزنم تا بتوانم روح و جان خود را از تمام آلودگیها پاک کنم.
هوش مصنوعی: من مانند گلی هستم که هر کسی عطرش را استشمام کند، به خوبی میفهمد که چقدر ناآرام و پریشانم به خاطر زلفهای آشفته تو.
هوش مصنوعی: دلم پر از غم و درد است و اشکهایم به راحتی سرازیر میشوند. آیا دیدی که چه احساسی از دل و چشمهایم بر چهرهام نمایان شده؟
هوش مصنوعی: ای نگهبان، مرا از کوی شراب دور نکن، بگذار که من در این سرای دوست ماندهام و به آن عشق ورزم.
هوش مصنوعی: چرا به سفال قدیمی سنگ میزنی؟ زیرا آن عهد و زمانهای که بر سنگ و سبوی من گذشته، دیگر فراموش شده است.
هوش مصنوعی: پیر مغان، شراب را با عطر خاصی به دوش میکشد و من که به خاطر بوی شراب دیروز مست هستم، به بوی آن خیلی علاقمندم.
هوش مصنوعی: میگویند که چرا به سوی میخانه میروی؟ من هم به دنبال این هستم که بویی از رازهای خم بیابم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وصف دهن تنگ تو من هیچ نگویم
چون نیست ز لطفش خبری یک سر مویم
آن به که نگویم به کس این راز نهانی
تا خلق ندانند که من عاشق اویم
تا زلف چو چوگان توام می برد از راه
[...]
آن به که غم دل به حضور تو بگویم
کاسرار دل از گریه فتادهست به رویم
دریاب که بی روی تو ای سرو گلندام
از ناله چو نالی شدم از مویه چو مویم
زانگه که جدا ماندهام از خاک در تو
[...]
یارب که تو بگشای در بسته به رویم
یارب نظری کن ز سر لطف به سویم
دلبسته و تن خسته ز دردیم همیشه
دانی تو همه حال دل من چه بگویم
محتاج به تکرار نباشد غم دل را
[...]
درمان دل خسته ندانم ز که جویم
یا حال پریشانی خاطر به که گویم
خود با که توان گفت که در آتش هجران
خوناب دل و دیده چه آورد به رویم
تا سر بودم بر سر زانو نهم از غم
[...]
تا خاک صفت معتکف آن سر کویم
بی دردم اگر روضه فردوس بجویم
چون آن صنم موی میان رفت ز چشمم
از ناله چو نائی شده وز مویه چو مویم
گر شهره شهری شدم از شوق عجب نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.