شنیدهایم که عشاق مستقیم احوال
به درد هجر بمردند بر امید وصال
کسی به دور فرومایه دل چرا بندد
که دم به دم متغیر شود ز حال به حال
شب دراز دو چشمم خیال خواب ندید
که ره نبود در آن گوشه خواب را ز خیال
چو شمع تا به سحر سوختم بدان امید
که صبح وصل برآید ز مطلع اقبال
کنون که نوبت وصل است یار میگوید
که خیر باد، سفر میکنم، زهی اشکال
سمند عزم روان کرد و ما ز غایت جهل
هم از عقیلهٔ خود مانده پایبند عقال
گدایوار درآمد به کوی او ناصر
به گوش هوش شنید ندا که خذو تعال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به درد و رنج عاشقان در دوری از معشوق میپردازد. شاعر از امید به وصل و درد ناشی از هجران سخن میگوید. او به سختی شب را به صبح میآورد و همچنان به وصال معشوق امیدوار است، اما وقتی زمان وصل فرا میرسد، یار به سفر میرود و این موضوع سبب ناامیدی و اضطراب شاعر میشود. در نهایت، او احساس گیجی و سرگشتگی میکند و خود را در ناامیدی و ناکامی میبیند. شعر به خوبی حس ناامیدی و عشق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: عاشقان را شنیدهایم که در اثر دوری و فراق از معشوق، جانشان به لبشان میرسد و با امید به وصل و دیدار دوباره، به زندگی ادامه میدهند.
هوش مصنوعی: چرا کسی باید دلش را به شخص بیارزشی بسپرد که هر لحظه حالش تغییر میکند و قابل اعتماد نیست؟
هوش مصنوعی: شب طولانی، دو چشمانم خواب را نمیدیدند، زیرا در آن جایی که خواب میخواستم، هیچ راهی نبود.
هوش مصنوعی: مثل شمع که تا صبح میسوزد، من نیز به همین امید سوختم که صبح وصالی از جانب اقبال به وجود آید.
هوش مصنوعی: حالا که زمان دیدار ما فرا رسیده، معشوق میگوید که سفر میکنم و این باعث تاسف من است.
هوش مصنوعی: اسب سمند عزم حرکت کرد و ما، به سبب نادانی و جهالت، از عقل و فکر خود هم به شدت عقبمانده و گرفتار هستیم.
هوش مصنوعی: گداگونه به محله او وارد شد ناصر و با دقت شنید که صدایی میگوید بیایید و نزدیک شوید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند
ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست
مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
[...]
به سیصد و چهل و یک رسید نوبتِ سال
چهارشنبه و سه روز باقی از شوّال
بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم
سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال
ستوروار بدینسان گذاشتم همه عمر
[...]
اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال
مرا ببین که ببینی کمال را بکمال
من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند
هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال
همه کس از قبل نیستی فغان دارند
[...]
همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال
چو یار من نبود وین حدیث بود محال
من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود
از آنکه چشم من او را ندیده بود همال
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
[...]
ز نور قبۀ زرین آینه تمثال
زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال
فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن
بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال
درر چو لاله شود لعل در دهان صدف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.