ناتوان چشم توام گرچه به زنهار آورد
ناتوان دردسری بر سر بیمار آورد
چشم مخمور تو را یک نظر از گوشه خویش
مست و سودا زدهام بر در خمار آورد
عقل را بوی سر زلف تو از کار ببرد
عشق را شور می لعل تو در کار آورد
صفت صورت روی تو به چین میکردند
صورت چین ز حسد روی به دیوار آورد
منکر باده پرستان لب لعلت چو بدید
هم به کفر خود و ایمان من اقرار آورد
خار سودای تو در دل به هوای گل وصل
بنشاندیم و همه خون جگر بار آورد
با رخ و زلف تو گفتم که به روز آرم شب
عاقبت هجر تو روزم به شب تار آورد
گوییا دود کدامین دل آشفته مرا
به کمند سر زلف تو گرفتار آورد؟
رخ ز دیدار تو یک ذره نتابد سلمان
که مرا مهر تو چون ذره پدیدار آورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: اشعار شاعر دربارهٔ تجربهٔ عشق و زیبایی معشوق است. او از قدرت تسخیرکنندهٔ چشم و زیبایی معشوق سخن میگوید که باعث میشود هم عقل و هم دل او دچار سردرگمی و شیدایی شوند. عشق او به قدری عمیق و زنده است که حتی عوارض جانبی مشابه مستی و دیوانگی را به همراه دارد. شاعر به توصیف اثر زیبایی معشوق بر روح و روان خود میپردازد و میگوید که این عشق و زیبایی همچون دودی او را در دنیای درد و رنج گرفتار کرده است. در نهایت، او از حسرت و دوری معشوق صحبت کرده و میگوید این جدایی روزهایش را به شب بدل کرده است.
هوش مصنوعی: چشمان تو قدرتی دارند که حتی ناتوانی من را هم به چالش میکشد، با وجود اینکه من تلاش کردم خود را نجات دهم، اما این ناتوانی همچنان مشکلاتی را برای من به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: چشم بدمست تو با یک نگاه از گوشهاش، مرا مست و درگیر فکر و خیال کرده و به حالت خماری انداخته است.
هوش مصنوعی: عقل در برابر زیبایی و جذابیت تو به زبان نمیآید و از کار میافتد، اما عشق به خاطر لعل و زیبایی تو جان تازهای میگیرد و به فعالیت وامیدارد.
هوش مصنوعی: صورت زیبای تو را به خاطر حسادت به دیوار کشیدند، تا نتوانند زیباییاش را ببینند و او را از تو مخفی کنند.
هوش مصنوعی: دشمنان شراب و باده وقتی لبهای زیبای تو را دیدند، ناچار شدند به اعتقادات خود شک کنند و به اعتقاد من پی ببرند.
هوش مصنوعی: ما به خاطر عشق به تو، در دل خود آرزوی وصال گل را پرورش دادیم و این کار برای ما مانند تحمل درد و زحمت بود.
هوش مصنوعی: هر بار که با چهره و موهایت صحبت کردم، به تو گفتم که میخواهم روزها را به شب تبدیل کنم. اما در نهایت، دوری تو باعث شد که روزهایم به شبهای تاریک مبدل شود.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که آتش محبت و زیبایی تو مرا به دام انداخته است، انگار که دود دلهای بیقراری دیگر من را به سوی تو کشانده است.
هوش مصنوعی: صورت تو به قدری در دل من عزیز است که حتی یک لحظه نمیتوانم از دیدن آن جدا شوم؛ زیرا عشق تو در وجودم مانند ذرهای نور درخشان است که همواره خود را نمایان میسازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز ما را رخ زیبای تو در کار آورد
با زمان بند کمند تو گرفتار آورد
هوسم بود که چون غنچه گریزم در خود
بازم از پوست برون آن گل رخسار آورد
کرده بد روی بدیوار لامت دل من
[...]
یا رب آن سرو روان تازه گلی بار آورد
باغبان بین که چنین نخل به بازار آورد
صد چو من گوشهنشین را به دم خرم گل
جان فشان، دستزنان بر در خمّار آورد
سنبل آویخت ز سر و گل دامی بنهاد
[...]
باز باد سحری بوی خوش یار آورد
کاروان ختنی مشک به خروار آورد
آنچنان در طرب آورده هوا زاهد را
که بر پیر مغان سبحه و دستار آورد
دوش پیک سحری با سر زلفش، گلها
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.