گنجور

 
ناصر بخارایی

مکن ملامت دُردی کشان باده پرست

که جای عقل نباشد دماغ عاشق مست

حدیث هرزهٔ واعظ کجا به گوش آرم

مرا که بیخودم از حرعهٔ شراب الست

چه توبه بود که آوازه درفتد که فلان

درست کرد وفای قدیم و عهد شکست

به هر نیسم ز کوی تو بر نخواهم خاست

که بر در تو غبارم به آب دیده نشست

مرا ز طعنهٔ دشمن چه غم که خاطر من

بلای عشق گزید، از بلای خویش برست

خیال روی تو بود از درم درآمد دوش

تنم ز پای در‌آمد،‌ دلم برفت از دست

دل شکستهٔ ناصر چه جای صحبت توست

به دیده جای تو سازم که جای آنت هست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ابوالفرج رونی

دلیل نصرت حق زخم نیزه عربست

از اوست هر چه به شرک اندر از بدی شغب است

سوزنی سمرقندی

رسیده ماه محرم به سال پانصد و شصت

به بارگاه وزیر خدایگان بنشست

که تا نظر کند اندر جمال طلعت او

که هیچ شه را مانند او وزیری هست

خجسته‌رای و همایون‌لقا و فرّخ‌فال

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
قوامی رازی

کسی نرست ز دنیا مگر خدای پرست

در این زمانه هر آن کس که او به مرد برست

جهان بی خبر آن است و جای بی ادبان

سریر کفر بلند و سرای ایمان پست

رها مکن که جهان تاج بر سر تو نهد

[...]

انوری

رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل

شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست

زمانه نی در مردی در کرم بشکست

سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست

دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر

[...]

سعدی

چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مست

که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست

دگر به روی کسم دیده بر نمی‌باشد

خلیل من همه بت‌های آزری بشکست

مجال خواب نمی‌باشدم ز دست خیال

[...]

مشاهدهٔ ۸ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه