مکن ملامت دُردی کشان باده پرست
که جای عقل نباشد دماغ عاشق مست
حدیث هرزهٔ واعظ کجا به گوش آرم
مرا که بیخودم از حرعهٔ شراب الست
چه توبه بود که آوازه درفتد که فلان
درست کرد وفای قدیم و عهد شکست
به هر نیسم ز کوی تو بر نخواهم خاست
که بر در تو غبارم به آب دیده نشست
مرا ز طعنهٔ دشمن چه غم که خاطر من
بلای عشق گزید، از بلای خویش برست
خیال روی تو بود از درم درآمد دوش
تنم ز پای درآمد، دلم برفت از دست
دل شکستهٔ ناصر چه جای صحبت توست
به دیده جای تو سازم که جای آنت هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و مستانه بودن خود اشاره میکند و میگوید که نباید دردیکشانی را که شرابپرستند سرزنش کرد، زیرا عقل و خرد در حال عشق ورزیدن جایی ندارند. او میگوید که به پندهای واعظان توجهی ندارد، چون از سرنشینی در شراب مست است. شاعر بیان میکند که توبه و وفا به عهد برای او بیمعناست و از کوی محبوبش هرگز دور نخواهد شد. اگرچه دشمنانش به او طعنه میزنند، اما او به عشقش ادامه میدهد. در نهایت، او از درد دلش میگوید که نمیتواند از یاد محبوبش دور شود و برای او جایی در دلش باقی مانده است.
هوش مصنوعی: دیگر نمیتوان از افرادی که به خوشگذرانی و نوشیدن مشغول هستند انتقاد کرد، زیرا در دنیای عاشقانه و شاداب، جایی برای عقل و تفکر باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: باید بگویم که سخنان بیمحتوای واعظ را نمیشنوم، چون من از مستی و شوق وحی خداوندی بیخود شدهام.
هوش مصنوعی: توبهای که به گوش مردم برسد، چه فایدهای دارد وقتی که فردی که به آن توبه میکند، به وعدههای قبلی خود پایبند نبوده و عهدش را شکسته است؟
هوش مصنوعی: هرگز از کوی تو دور نخواهم شد، چرا که اشکهایم به مانند غبار در درگاه تو نشسته است.
هوش مصنوعی: من از طعنهها و سخنان زشت دشمنان ناراحت نیستم، زیرا دل من تحت تأثیر عشق قرار گرفته و از مشکلات خودم رها شدهام.
هوش مصنوعی: هوا و خیال تو دیشب به درون خانهام آمد و من از شدت عشق به تو از پای در رفتم، دلم هم دیگر در دستم نیست.
هوش مصنوعی: دل شکستۀ ناصر چه نیازی به صحبت تو دارد؟ من به چشمم جایی برای تو میسازم که آنجا متعلق به تو باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلیل نصرت حق زخم نیزه عربست
از اوست هر چه به شرک اندر از بدی شغب است
رسیده ماه محرم به سال پانصد و شصت
به بارگاه وزیر خدایگان بنشست
که تا نظر کند اندر جمال طلعت او
که هیچ شه را مانند او وزیری هست
خجستهرای و همایونلقا و فرّخفال
[...]
کسی نرست ز دنیا مگر خدای پرست
در این زمانه هر آن کس که او به مرد برست
جهان بی خبر آن است و جای بی ادبان
سریر کفر بلند و سرای ایمان پست
رها مکن که جهان تاج بر سر تو نهد
[...]
رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل
شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست
زمانه نی در مردی در کرم بشکست
سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست
دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر
[...]
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دگر به روی کسم دیده بر نمیباشد
خلیل من همه بتهای آزری بشکست
مجال خواب نمیباشدم ز دست خیال
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.