گنجور

 
ناصر بخارایی

هر گه که رخ بدزدد و دزدیده بنگرد

ما را کُشد به غمره و نادیده آورد

دانی که روی تافتن او ز بهر چیست؟

رحم آیدش که به سوی کُشته بنگرد

از خونبهای خویش همی‌بگذرم اگر

آن کس که کُشت و رفت، دوباره بنگرد

دل رفت پیش دلبر و من جان همی‌کَنم

دل هر که برده‌ است جان چرا نمی‌برد

ناصر چو نفخ صور اگر ناله بر کشد

هنگامهٔ مشعبد افلاک بردرد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

چون بچهٔ کبوتر منقار سخت کرد

هموار کرد پرّ و بیوکند مویِ زرد،

کابوک را نخواهد و شاخ آرزو کند

وز شاخ سوی بام شود باز گردگرد

عنصری

مشکین شود چو باد بزلف تو بگذرد

عاشق شود کسیکه بروی تو بنگرد

بر غالیه بماند بر عارض تو باد

گاهش برو بمالد و گه باز بسترد

گر پشت یابد از رخ تو لاله بشکفد

[...]

وطواط

جز سوی نام نیک خردمند ننگرد

نام نکو بماند و این عمر بگذرد

سوزنی سمرقندی

سالار لولیان را گفتم برای خرد

از میخ هجو من خر خمخانه را بدرد

گفتا که میخ هجو تو . . . ون خوار آنخرست

. . . ون ما چی خاردان بره کش حرب فشرد

خر فرد بود میره با سهل دیلمی

[...]

قوامی رازی

ای از عدد یکی به هنر صدهزار مرد

دارند معطیان ز عطاء تو پیش خورد

از رشگ حرمت تو بزرگان مملکت

چون صبح و شمس بارخ زردند وبادسرد

از اولیای دولت در هیچ روزگار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قوامی رازی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه