ای سران ملک را شمشیر تو مالک رقاب!
باغ عدل از جویبار تیغ سبزت خورده آب!
با شکوه کوه حلمت، ابر گریان بر جبال
با وجود جود دستت، برق خندان بر سحاب
میخورد تیهو به عهدت طعمه از منقار باز
میبرد رو به عونت پنجه از شیران غاب
جود دستت بحر را نگذاشت آبی در جگر
بحر را کی با وجود جود دستت، بود آب
شام قهرت گر شبیخون آورد بر خیل روز
تا به روز حشر ماند تیغ صبح اندر قراب
ور مدار چرخ جز بر آب شمشیرت بود
آسیای آسمان یکبارگی گردد خراب
گوهر تیغ تو گر عکس افکند بر جرم کوه
روی خارا را به خون لعل گرداند خضاب
ساقی بزم تو چون بر خاک ریزد جرعهای
زهره گوید بر فلک «یا لیتنی کنت التراب»
اعتدال نو بهار خلقت اندر مهرجان (مهرگان)
سبزه از آتش دماوند آب حیوان از سراب
خسروا! در روضه بزمت، که رشک جنت است
مدتی شد تا رهی نیست را راه از هیچ باب
من ز اهل جنت بزم تو بودم پیش ازین
چون شدم بیموجبی مستوجی چندین عذاب
گویی آن دولت کجا شد کز سر زلف و کرم
با منت هر ساعتی بودی خطاب «مستطاب»
آنچه من دیدم تصور بود، آیا یا خیال؟
و اینکه میبینم به بیداری است، یارب، یا به خواب؟
آفتاب عالم افروزی و من آن ذرهام
کز فروغ طلعت خورشید باشد در حجاب
آفتابا گر گناهی دیدهای از ما بپوش!
ور به تیغم میزنی سهل است روی از من متاب!
آسمان رحمتی دارم زرایت چشم مهر
حاش لله کاسمان با خاک فرماید عتاب
من خطایی خود نکردم، ور خطایی نیز رفت
همچنان امید عفو م هست از آن عالی جناب
آفتاب مهربان چون گرم گردد در عتاب
ای دل مجرم کجا داری تو تاب آفتاب!
هم به لطفش التجا کن، کز تف خورشید قهر
عاصیان را نیست، الا سایه یزدان ماب
گر گناهی کردهام، «الاعتذار الاعتذار»
ور خطایی رفت ازآن «الاجتناب الاجتناب»
من حوالت میکنم خشم تو را با لطف تو
خود که جز لطفت تواند گفت خشمت را جواب؟
در جهان رسمی قدیم است از بزرگان مرحمت
وز فرودستان خطا و« الله اعلم بالصواب»
تا برای سایبان روز فراش قدر
میدهد خیط الشعاع شمس را هر روز تاب
خیمه عمر تو را اوتاد عالم باد میخ!
محور گردون ستون و مدت گیتی طناب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عظمت و قدرت سران و حاکمان است و به ستایش صفات نیک آنها میپردازد. شاعر به تصویر کشیدن باغ عدل و نعمتهای آن میپردازد و به قدرت شمشیر و جود دست حاکم اشاره میکند که بر همه چیز مسلط است. همچنین، احساساتش را نسبت به حاکم ابراز میکند و از گناهانش عذرخواهی میکند، با امید به رحم و لطف او. در پایان، شاعر بر این نکته تأکید میکند که در زندگی، بزرگان باید بر خطاهای فرودستان ببخشند و رحمت را در نظر داشته باشند.
هوش مصنوعی: ای شاهان و سران، شمشیر تو حاکم بر گردنهاست! باغ عدل و انصاف از جوی آبی که تیغ سبز تو به آن آب رسانده، سیراب میشود!
هوش مصنوعی: کوه حلمت با عظمت و باشکوه است، مانند ابری که بر فراز کوهها گریه میکند. در عین حال، به واسطه بخشش و generosity تو، در آسمان برقی خوشحال مانند خندهی سحابها وجود دارد.
هوش مصنوعی: تیهو (نوعی پرنده) به وعدهات وفا میکند و طعمهای از منقار خود برمیدارد. او به سوی یاری تو میآید و خود را از چنگ شیران جنگل نجات میدهد.
هوش مصنوعی: بخشش و سخاوت تو به قدری زیاد است که حتی در میان دریا نیز جایی برای آب باقی نمیماند. با وجود لطف و generosity تو، دیگر چه نیازی به آب در دریا است؟
هوش مصنوعی: اگر شام غم و قهر تو فجری را تاریک کند، بر لشکر روز، تا روز قیامت، تیغ صبح همچون شمشیری در خاک خواهد ماند.
هوش مصنوعی: اگر فقط بر آب شمشیرت بچرخانی، آسیاب آسمان در یک لحظه خراب خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر تیغ تو بر سنگی بیفتد، میتواند همانند لعل خونین، رنگ و جلوهای زیبا به آن بدهد.
هوش مصنوعی: ساقی بزم وقتی جرعهای از می را بر زمین میریزد، جوانهای از عشق میگوید که ای کاش من خاک بودم.
هوش مصنوعی: در بهار تازه، توازن و تعادل در جشن مهرگان مشاهده میشود. سبزهای که از آتش کوه دماوند سر برآورده و آب حیوان که از سراب میجوشد.
هوش مصنوعی: ای واژهسرا! در باغ سرخوشی تو، چیزی شبیه به بهشت وجود دارد. اما مدتی است که کسی به سراغ من نیامده و راهی برای من از هیچ کجا پیدا نمیشود.
هوش مصنوعی: من پیش از این از اهل بهشت بودم و در جمع تو خوش بودم، اما اکنون بدون هیچ دلیلی دچار عذابهای زیادی شدهام.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که آن نعمت و خوشی که از زیبایی و مهربانی او به دست میآمده، کجا رفته است که آن موقع هر لحظه با احترام و جدیت به من خطاب میکردند؟
هوش مصنوعی: آنچه من مشاهده کردم آیا فقط یک خیال و تصور بوده است؟ و این که در حال حاضر میبینم، آیا واقعاً در بیداری است یا در خواب؟
هوش مصنوعی: تو نور و روشنی بیپایانی و من مانند ذرهای هستم که از روشنایی چهرهات در پس پردهای پنهان ماندهام.
هوش مصنوعی: ای آفتاب، اگر از ما خطایی سرزده، آن را نادیده بگیر! و اگر به من حمله میکنی، مهم نیست، فقط برنگرد و از من دور نشو!
هوش مصنوعی: در آسمان، رحمت و لطفی وجود دارد که مانند نوری از چشمان خورشید میتابد. ای کاش این رحمت بر زمین نازل شود و آسمان با خاک در ملایمت و مهربانی رفتار کند.
هوش مصنوعی: من خودم خطایی نکردم، اما اگر اشتباهی هم از من سر زده باشد، هنوز امیدوارم که آن بزرگوار مرا ببخشد.
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید مهربان شروع به گرم شدن و عتاب میکند، ای دل گناهکار، چگونه میتوانی تاب تابش آن را داشته باشی؟
هوش مصنوعی: از نعمت و رحمت او کمک و پناه بگیر، زیرا از شدت تابش خورشید، خشم و عذاب گناهکاران جز سایه و حمایت خداوند نیست.
هوش مصنوعی: اگر مرتکب خطایی شدهام، از شما عذرخواهی میکنم. و اگر اشتباهی انجام دادهام، از آن پرهیز میکنم.
هوش مصنوعی: من خشم تو را به لطف خودت حواله میزنم، زیرا تنها لطفت میتواند به خشم تو پاسخ دهد.
هوش مصنوعی: در دنیای گذشته، بزرگترها همیشه به افراد پایینتر از خود محبت میکردند و اشتباهات آنها را میبخشیدند، و در نهایت خداوند بهترین تصمیم را میداند.
هوش مصنوعی: تا وقتی که روز میتابد، سایبان برای ما میسازد و نور خورشید را هر روز به شکل جدیدی جلوه میدهد.
هوش مصنوعی: زندگی تو مانند یک خیمه است که اساس آن به وسایل مختلفی بستگی دارد. در این خیمه، موجودات جهان مانند میخی، نقش نگهدارنده دارند و مدت زمان زندگی، به عنوان طنابی است که به دور این خیمه پیچیده شده و آن را در جای خود نگه میدارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شهریار دادگستر خسرو مالک رقاب
آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب
آسمان جود گشت و جود ماه آسمان
آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب
بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین
[...]
تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب
گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب
عشق تو باچار چیزم یار دارد هشت چیز
مرمرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب
با رخم زر و زریر و با دلم گرم و زحیر
[...]
مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست
تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب
قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد
روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب
تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب
[...]
سر و بالایی که دارد بر سر گل مشک ناب
آفت دلهاست و اندر دیدهام چون آفتاب
روی رنگینش چو ماه تافته بالای سرو
زلف مشکینش چو مشک تافته بر ماهتاب
صبر از آن خواهم همی تا عشق او پوشم به صبر
[...]
ای بیان جود تو بر کاغذ روز سپید
نقش کرده خامه قدرت به زر آفتاب
هر کجا کلک تو شد بر صفحه کاغذ روان
تیغ هندی را نماند با نفاذش هیچ تاب
در هوایت هر که چون کاغذ دوروئی پیشه کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.