نماز شام که باران رحمت باری
بشست از دل شب گرد تیره و تاری
به گوهر شهب آراست طاق مینائی
به حمرهٔ شفق آراست سطح زنگاری
نوشت نون هلالی سپهر بوقلمون
کشید عین منعّل به دور پرگاری
نمود روشن و باریک و زرد پیکر ماه
چنانکه دلبر مهوش ز رنج بیماری
گهی معاینه در کسوت هوالظاهر
گهی نهان شده در سترهای ستاری
هزار دیده گشاده بعینه گردون
نگار خانهٔ چین و بتان فرخاری
سپاه روزه چو پیروز شد عزیزش دار
ترا ز عزت بسیار اوست کم خواری
هلال روزه چو طغرای داور دور است
که در زمانه مثل شد به خوب کرداری
علاء ملت و دین، صدر ملک شمسالدین
که علو یافت از او منصب جهانداری
ز آسمان لقبش آمد و زمین میگفت
مرا تو تاج سری، گوی تا چه سر داری
شکوه کنگرهٔ گوشهٔ عمامهٔ او
ربود از سر گردون کلاه جباری
علو سده بستان سرای تعظیمش
شکسته عظم سپهر از بلند مقداری
به کوه صخره اگر حلم او خطاب کند
چو کاه سخره شود سنگ از سبکساری
از آن زمان که زمین راست حزم او حارس
صبا ندزدد از باغ رخت عطاری
اگر نه رأی تو کردی حمایت خورشید
به نُه حصار نکردی سپاه سالاری
دو خادمند سیاه و سفید، لیل و نهار،
بر آستان تو بر معرض پرستاری
همین قدر که قضا را شدی تو قاضی شرع
قضا نشست ز جف القلم ز بیکاری
به غیر طرهٔ خوبان که دل همیذزدد
به دور عدل تو دزدی نماند و طراری
دل درست ز راز دست جود تو بشکست
که رنگ چهرهٔ او گشت زرد دیناری
به پاسبانی ملکست بخت بیدارت
که خواب فتنه چنان شد که مرده پنداری
ستاره از پی آن روشن است و اوج نشین
که شب به روز همیآورد به بیداری
کفایت و خرد و رأی عالم آرایت
سه همرهند به هم در طریقهٔ یاری
عطارد و مه و خورشید در حقوق جوار
ز یک مقام سه یارند بهر بسیاری
به بند عیبه دل دوستان همیبندی
به خار نیزه دل دشمنان همیخاری
ز آب تیغ تو دشمن روانه به آتش رفت
ز شهربند طبیعت به قلعهٔ ناری
جهان پناها مدح تو چون گلستانیست
در او چو بلبل ناصر به خوب گفتاری
قرائت سخن من اگر به کوه رسد
صدا به کوه در آید که اقرء القاری
زنار طرهٔ ریحان خط من چه عجب
اگر نهد به زمین ناف مشک تاتاری
متم که شاید اگر بخت خویش را گویم
که در زمانه بهر دولتی سزاواری
چه موجب است که چون مدبران و بدبختان
بماندهام ز حضور تو دور و متواری
گهی چو می ز کف عصر میکشم محنت
گهی چو نی ز دم دهر میکنم زاری
غم غریبی و فقرست و عشق و رنجوری
درین سه چار بلا ماندهام به ناچاری
مرا به رأی تو چشم است و روی آن دارم
که گر ز پای در آیم ز دست نگذاری
فتادهام چو در از اوج آسمان به زمین
مبصری تو ز خاکم به لطف برداری
به هیچ پایه عالی سپارشم نکنی
به دست تربیت لطف خویش بسپاری
محیط مرکز جودی، چه باشد ار باشد
ز جار لطف تو آبی به سوی ما جاری
ز فقر خویش مرا فخر هست و عاری نیست
به شاعری ز شعار هنر نیام عاری
نزار شد تنم از سردی دی و بهمن
که بود بر دلم آزار ابر آزاری
امید از کرمت جامهای و دستاریست
تفاوتی نکند گر دلم به دست آری
مرا که سر زدهام بر زمین، کله بر چرخ
غم کلاه چه در میخورد به سرباری
همیشه تا که به اعداد وفق بشمارند
محاسبان جهان قسمتی به دشواری
حساب عمر شما در زمانه چندان باد
که فاضل آید از هر عدد که بشماری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییهای طبیعت در شب و روز میپردازد و با استفاده از تصاویری شاعرانه، به نقش تقدیر و قضا در زندگی اشاره میکند. شاعر به عظمت و قدرت روز و شب به عنوان دو خدمتگزار اشاره میکند و از علم و رأی حاکم سخن میگوید که در حفاظت از کشور نقش مهمی دارد. او در ادامه به مشکلات و مصائب زندگی خویش میپردازد و از خداوند میخواهد که همچنان در سایه رحمتش او را یاری کند. تصویرهای زیبا از طبیعت و نقشی که در زندگی فردی و اجتماعی دارند، در کنار تفکرات عمیق نسبت به سرنوشت و قضا، از ویژگیهای این شعر است.
هوش مصنوعی: نماز شام به مانند بارانی است که رحمت خداوند، دل شب را از تیرگی و تمام سختیها پاک میکند.
هوش مصنوعی: سقف آسمان به رنگ زیبا و درخشان گوهری مانند شهب آراسته شده و سطح زمین هم به رنگ سرخ شفق زینت یافته است.
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر موجهای اشاره شده که به شکل هلالی از آسمان به نام "سپهر" است و با نون هلالی مقایسه شده. به علاوه، نوعی از بوقلمون به تصویر کشیده شده است که حالتی خاص و شاخص دارد و در حال دور زدن یک پرگار یا وسیلهای شبیه به آن دیده میشود. به طور کلی، این توصیف به یک صحنه خاص و جالب اشاره دارد که در آن عناصر مختلف به طرز هنرمندانهای به یکدیگر مرتبط شدهاند.
هوش مصنوعی: پیکر باریک و زرد رنگ ماه به روشنی نمایان است، گویی دلبر زیبا و دلنشین به خاطر رنج و بیماری دچار ضعف و کمحالی شده است.
هوش مصنوعی: گاهی در ظواهر به وضوح دیده میشوی و گاهی در پوششهای پنهان خود را میپوشانی.
هوش مصنوعی: هزار چشم به آسمان دوخته شده تا زیباییهای آن را ببیند، همچون یک خانه پر از زیبایی و مجسمههای دلانگیز.
هوش مصنوعی: وقتی که روزهداران به پیروزی میرسند و عزت و احترام پیدا میکنند، بدان که این عزت ناشی از کمخواری آنها نیست، بلکه از علتهای دیگر است.
هوش مصنوعی: ماه هلالی که نشانه روزه است، مانند نشان داور دور و دستنیافتنی به نظر میرسد؛ زیرا در این دنیا، مانند آن، نیکوکاری و خوبکامی بسیار کمیاب شده است.
هوش مصنوعی: شخصی به نام شمسالدین، که مقام و موقعیت بلندی در دین و دولت دارد، برتری و عظمت خود را از او به دست آورده و به عنوان رهبر جهان شناخته میشود.
هوش مصنوعی: از آسمان نامش به زمین رسید و زمین میگفت: تو تاج سر منی، بگو ببینم چه چیزی در سر داری؟
هوش مصنوعی: عظمت و زیبایی کنگرههای عمامهاش، جلال و شکوهی دارد که از تاج قدرت کوهها نیز فراتر است.
هوش مصنوعی: ارتفاع سده باغی که در آن استراحتگاه اوست، باعث شده که عظمت آسمان نیز تحت تأثیر قرار گیرد و شکسته به نظر برسد.
هوش مصنوعی: اگر صبر و بردباری او به کوه سنگی خطاب شود، آن کوه مانند کاهی نرم و بیاهمیت میشود که از سبکی و سستی به راحتی شکسته میشود.
هوش مصنوعی: از روزی که زمین به راستا و قرار خود رسید، محافظت از نسیم صبحگاهی را نمیتواند از باغ زیباییات بگیرد.
هوش مصنوعی: اگر حمایت تو نبود، خورشید هم نمیتوانست به گرداگرد خود نُه دژ بسازد و نیروی سالاری را در بر بگیرد.
هوش مصنوعی: دو خادم، یکی سیاه و دیگری سفید، شب و روز، بر درگاه تو آماده خدمت رسانی هستند.
هوش مصنوعی: به همین اندازه که تو به عنوان قاضی در کار خود مشغول شدی، قضا و قدر نیز به خاطر بیحوصلگی و تنبلی قلم، در جای خود نشست و منتظر ماند.
هوش مصنوعی: جز ابرو و موی زیبارویان، هیچ چیزی نمیتواند دل را به تپش درآورد و از عدالت تو چیزی برای دزدی باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر بخششهای تو شکسته شد، چهرهام به خاطر این درد رنگش مانند سکهای زرد شده است.
هوش مصنوعی: بخت تو بیدار است و مراقبت از سرزمین تو را بر عهده دارد. اوضاع و احوال به قدری نامساعد و خطرناک به نظر میرسد که گویی همه چیز خوابیده و مرده است.
هوش مصنوعی: ستارهای که دنبال آن روشن است و در اوج آسمان جای دارد، به شب روشنی میبخشد و بیداری را به روز میآورد.
هوش مصنوعی: کفایت، دانش و نظر عالم، سه ممرّ هم هستند در راه کمک و یاری رساندن.
هوش مصنوعی: عطارد، ماه و خورشید همگی در یک سطح و با حقوق مشترکی کنار هم قرار دارند و این سه به خاطر کثرت وجودشان، به عنوان دوستان یکدیگر شناخته میشوند.
هوش مصنوعی: دل دوستان را مانند بندی محکم میکنی و در عوض، با تیر دشمنان، دل آنها را جریحهدار میسازی.
هوش مصنوعی: آب تیغ تو باعث شد که دشمنان به آتش بیفتند و از سرزمین عادی به دژ و قلعهای خطرناک بروند.
هوش مصنوعی: دنیا مانند باغی است که در آن به خوبی از تو ستایش میشود، مانند سازی که به زیباییها آواز میخواند.
هوش مصنوعی: اگر سخنان من تا کوهها برسد، echo و صدای آن هم به کوه میرسد و بازتاب مییابد.
هوش مصنوعی: زنار یا بند طرههای ریحان، نشاندهنده زیبایی و لطافت است. اگر این زیبایی بر زمین بیفتد، به اندازهای تأثیرگذار و دلنشین است که حتی ناف مشک تاتاری، که نماد عطر و خوشبوئی است، تحت تأثیر قرار میگیرد. این تصویر به ما این احساس را منتقل میکند که زیبایی و لطافت واقعی میتواند همه چیز را تحت شعاع قرار دهد.
هوش مصنوعی: شاید اگر به شایستگی خود بپردازم و بگویم که در این زمان برای رسیدن به مقامی لایق هستم، بخت و اقبال به من روی بیاورد.
هوش مصنوعی: چه دلیلی دارد که من مانند رهبران و بینواها از حضور تو دور و پنهان شدهام؟
هوش مصنوعی: گاهی در حال نوشیدن شراب، رنج و دردی را تحمل میکنم و گاهی از سوی روزگار، به مانند نی، در فراق و اندوه ناله سر میزنم.
هوش مصنوعی: من در اینجا گرفتار غم و تنهایی، فقر و عشق و درد هستم و در این شرایط دشوار، به ناچار و بیچاره ماندهام.
هوش مصنوعی: من به نظر تو وابستهام و به چهرهات نگاه میکنم، زیرا اگر از پای بیفتم، تو مرا تنها نخواهی گذاشت.
هوش مصنوعی: من از اوج آسمان به زمین سقوط کردهام. ای ناظر، تو با لطف خودم را از خاک بلند کن.
هوش مصنوعی: من هیچ چیزی را به کسی نمیسپارم، مگر اینکه او با مهربانی و تربیت خوبش آن را به بهترین شکل پرورش دهد.
هوش مصنوعی: محیط مرکز جودی، چه معنی دارد اگر آبی از لطف تو به سمت ما روان باشد.
هوش مصنوعی: به خاطر فقر خود احساس خرسندی میکنم و از داشتن هنر شاعری جدا نیستم.
هوش مصنوعی: تنم به خاطر سردی دی و بهمن خسته و نزار شده است، و این سرما بر دلم فشار میآورد و آزارم میدهد.
هوش مصنوعی: من از مهربانیات امیدی دارم که به من لباسی و کلاهی میبخشد، و برایم مهم نیست که آیا دل مرا به دست میآوری یا نه.
هوش مصنوعی: من که به خاطر مشکلاتم به زمین افتادهام، نمیدانم چطور میتوانم با غم و اندوهی که بر سرم سایه افکنده، کنار بیایم.
هوش مصنوعی: محاسبان جهان همیشه برای شمارش اعداد با مشکلاتی روبرو هستند و این کار برایشان دشوار است.
هوش مصنوعی: عمر شما در این دنیا به قدری زیاد است که هر چند بار که آن را بشمارید، شخصی با دانش و تجربه بیشتر از شما نیز وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به ناله و زاری همیبیازاری
جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری
تو را به جان و تن خویشتن خریدارم
مرا به قول بداندیش میبیازاری
به جان شیرین مهر تو را خریدارم
[...]
نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری
نیافرید خدای جهان تو را یاری
خجسته آمد دیدار تو به عالم بر
خدایگان چو تو باید خجسته دیداری
تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین
[...]
ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری
بسی کشید تن مستمند من خواری
مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان
چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری
بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی
[...]
در آی جانا با من به کار اگر یاری
وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری
نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو
تو را سلامت بادا مرا نگوساری
مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار
[...]
اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا
وگر نگویمت از من همی بیازاری
اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم
چه عادتست که تو میرخواره زن داری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.