چون کمانت تا پیئی بر استخوان دارد تنم
گر کنی صد پی مرا، دوتاه پیمان نشکنم
رشتهٔ تن گر نبودی غرق خون از تیغ هجر
کس ندانستی مرا از رشتهٔ پیراهنم
گر به سوی مهر رخسارت که چشم کس ندید
بنگرد اغیار چشمش را به دندان برکنم
دور اگر سازد سبوی از خاک من باشد هنوز
دختر زر در کنارم، دست تو در گردنم
کارم از زهد و ریا میبرنیاید بعد از این
خرقه بر آتش نهم، سجاده بر آب افکنم
پیر دیرم زان نمیخواند که پندارد مگر
کز درونِ آتشین بتخانه را آتش زنم
تُرک نرگسچشم گندمگون سنبلموی را
گرچه کاهی مینیرزم، خوشه چین خرمنم
مستی ناصر غباری بود رفت از پیش دل
دایم این آئینه از عکس تو بادا روشنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و وابستگی عمیق خود به معشوق صحبت میکند. او احساس میکند که وجودش به معشوق وابسته است و حتی اگر آسیب ببیند یا رنج بکشید، همچنان به عشقاش وفادار خواهد ماند. شاعر به تصویر معشوق اشاره میکند و تأکید میکند که هیچ چیز نمیتواند او را از احساساتش دور کند. او بیان میکند که در برابر دوری معشوق و سختیها، به زهد و ریا روی نخواهد آورد و به آتش عشق خود ادامه خواهد داد. در نهایت، شاعر با بیان تصاویری زیبا از معشوق و خاطرات مشترک، حسرت و عشقش را با قدرت و روشنی بیان میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که کمانت بر استخوان من نشسته و تحمل را برایم سخت کرده است، اگر صد بار هم مرا به شکنجه بکشی، هرگز پیمان خود را نخواهم شکست.
هوش مصنوعی: اگر رشتهٔ وجود من نبود، هیچکس متوجه نمیشد که من چقدر از جدایی در عذابم، چون همه چیز به ظاهر و لباس من پیوند خورده است.
هوش مصنوعی: اگر به سوی روی زیبایت که هیچکس آن را ندیده نگاهی بیندازی، چشمان دیگران را به دندان میسایم.
هوش مصنوعی: اگرچه فاصلهای بین ما باشد و دور از هم زندگی کنیم، اما سبوی من که از خاک ساخته شده، همچنان نشان از من دارد. دختر زر (نشانهای از زیبایی و ارزش) در کنار من حضور دارد و دست تو به دور گردنم است.
هوش مصنوعی: من دیگر از زهد و ظاهر سازی نتیجهای نمیگیرم؛ از این پس، لباس خود را آتش میزنم و سجادهام را بر روی آب میگذارم.
هوش مصنوعی: پیر دینی که در کنار من است، به من نمیگوید چون فکر میکند که آیا من میتوانم از درون معبدی پر از آتش، شعلهها را بیرون بریزم.
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و قشنگ مثل نرگس و موی خوشبو و نرم مانند سنبل را ترک میکنم، اما با اینکه برای من جزئی از عشق و زیبایی هستند، باز هم برای به دست آوردن خوشههای گندم خودم، تلاش میکنم.
هوش مصنوعی: مستی ناصر غباری به نوعی حالتی شاد و سرخوشی است که از یاد تو و خاطراتت به وجود آمده است. از آن زمان که تو از کنارم رفتی، دل من همیشه به یاد توست و این آئینه زندگیام با یاد تو همیشه روشن و پر از تصویر تو خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نی تو گفتی از جفای آن جفاگر نشکنم
نی تو گفتی عالمی در عشق او برهم زنم
نی تو دست او گرفتی عهد کردی دو به دو
کز پی آن جان و دل این جان و دل را برکنم
نور چشمت چون منم دورم مبین ای نور چشم
[...]
عزم آن دارم که با پیمانه پیمانی کنم
وین سبوی زرق را بر سنگ قلاشی کنم
من خراب مسجد و افتاده سجادهام
میروم باشد که خود را در خرابات افکنم
ساقی دوران هر آن خون کز گلوی شیشه ریخت
[...]
با تو عمری شد که لاف دوستداری میزنم
لاجرم اکنون ز هجرانت به کام دشمنم
غنچهوار از دست دل خواهم گریبان چاک زد
چند سوزم لب به مهر و شعله در پیراهنم
گفتهای: خون ریزمت دست ار به دامانم زنی
[...]
شب که سر از حلقه سلک سگانت برزنم
طوقدار حلقه دم باد از ایشان گردنم
مهر و مه تابد ز روزن ور تو مهمانم شوی
بر فلک تابد فروغ مهر و ماه از روزنم
در تن از پیوند دل هر جا فتاده آتشیست
[...]
سوختم چندانکه سر زد شعله از پیراهنم
آتش من بین مدار ایدوست دست از دامنم
بنده دلجویی مهر توام کز من ز عشق
گرچه میرنجد نمیخواهد کزو دل برکنم
بد گمان با من مشو کز دفع تهمت پیش غیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.