بیش از اینام سر این خاطر شیدائی نیست
طاقت این دل شوریدهٔ سودائی نیست
هر زمان از غم عشقم المی پیش آید
که از او فایده جز حاصل رسوائی نیست
سایهات بر سر هر بنده که افتاد، افتاد
دولت و بخت به بازوی توانائی نیست
مهر با چهرهٔ خوب تو چه نسبت دارد
ماه رخسار تو تنها رو و هر جائی نیست
کنه اسرار تو عقلم نتواند دریافت
قصهٔ شوق تو در دفتر دانائی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار ابراز میکند که دیگر قدرت تحمل عشق و شیدایی را ندارد. هر بار که به یاد عشقش میافتد، تنها اندوه و رسوایی را تجربه میکند. او معتقد است که سایه محبوبش بر سر دیگران خوشبختی نمیآورد و زیبایی چهره محبوبش قابل مقایسه با هیچجا نیست. همچنین اشاره میکند که نمیتواند به عمق اسرار محبوب پی ببرد و داستان شوقش در دانش و آگاهی نمیگنجد.
هوش مصنوعی: دیگر نمیتوانم بیشتر از این برای این احساس شیدایی خودم صبر کنم؛ زیرا این دل پرتب و تاب من دیگر توان تحمل ندارد.
هوش مصنوعی: هر بار که از غم عشق به یاد او میافتم، حس میکنم که تنها نتیجهاش رسوایی و عذاب است و چیزی جز این به دست نمیآورم.
هوش مصنوعی: وقتی سایهات بر سر هر کسی بیفتد، خوشبختی و موفقیت به او روی میآورد و دیگر نیازی به قدرت و تواناییهای بزرگ نیست.
هوش مصنوعی: محبت و زیبایی که تو داری قابل مقایسه با هیچ چیز دیگری نیست. چهرهٔ تو به قدری زیباست که هیچ شباهتی به ماه ندارد و زیباییات منحصر به فرد است.
هوش مصنوعی: عقل من نمیتواند رازهای عاشقانهات را درک کند و داستان عشق تو در دایرهی دانش من نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آه و واویلا کم برگ شکیبایی نیست
هیچ مشکل بتر از محنت تنهایی نیست
پشتم از بار فراق تو دو تا شد چه عجب
که ز بی قوّتی ام قوت یکتایی نیست
من و سودای تو من بعد که جاهل باشد
[...]
در جهان هیچ به از عزلت و تنهائی نیست
وین سعادت ز در مردم هرجائی نیست
اینچنین دولت فرخنده کسی یابد و بس
که وی امروز در اندیشه فردائی نیست
گوشه خلوت و در وی سخن اهل هنر
[...]
هیچ دل نیست که میلش بدلارائی نیست
ضایع آن دیده که بر طلعت زیبائی نیست
اگر از دوست تمنّای تو چیز دگرست
اهل دل را بجز از دوست تمنّائی نیست
ای تماشاگه جان عارض شهر آرایت
[...]
چون ترا میل و مرا ازتو شکیبایی نیست
صبر خواهم که کنم لیک توانایی نیست
مر ترا نیست بمن میل و شکیبایی هست
بنده را هست بتو میل و شکیبایی نیست
چه بود سود از آن عمر که بی دوست رود
[...]
سرو را، پیش قدت، منصب بالایی نیست
ماه را، با رخ تو، دعوی زیبایی نیست
هر که بیند، گل روی تو و عاشق نشود
همچو نرگس، مگرش دیده بینایی نیست
امشب از چشم تو مستم، مدهم، می ساقی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.