شاهی که در بسیط زمین حکم نافذش
جذر اصم ز صخره صمّا شنیدهاند
صد نوبت از سیاهی گرد سپاه او
این اشهبان توسن گردون رمیدهاند
تن جامهایست خرقه جسم مخالفش
کان جامه را به قد حسامش بریدهاند
آنجم ندیدهاند در آفاق ثانیش
ور ز آنکه دیدهاند، یکی را دو دیدهاند
آن سایه عنایت یزدان که وحش و طیر
در سایه عنایت او آرمیدهاند
در آفتاب گردش ازین سایه کی فتاد
تا سایبان سبز فلک گستریدهاند
در کار زر به دور کفش خیره ماندهام
تا آن دو روی را به چه رو برکشیدهاند
سرویست سر فراز به بستان سلطنت
کان سرو را ز عقل و روان آفریدهاند
ماران رمح سینه اعدا ز دست او
سوراخ کردهاند و بدو در خزیدهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف شکوه و عظمت یک پادشاه میپردازد که همچون یک فرمانروای بزرگ در دنیا ظاهر شده است. شاعر از قدرت و نفوذ او در عرصههای مختلف، از جمله جنگ و سیاست، سخن میگوید و برتری او را بر دشمنانش به تصویر میکشد. پادشاه به گونهای وصف میشود که همه موجودات در سایه رحمت و حمایت او زندگی میکنند. همچنین، تصویرهایی از زیبایی و شکوه طبیعی و نمادهای قدرت در این شعر وجود دارد، مثل سروهایی که به پادشاهی او اشاره دارند. در نهایت، شاعر از رمز و رازهای قدرت او و تاثیرش بر دیگران نیز اشاره میکند.
هوش مصنوعی: شاهی که در گستره زمین حکم او به اندازهای قوی و تاثیرگذار است که حتی سنگها نیز از فرمانش آگاه شدهاند.
هوش مصنوعی: دهها بار از تاریکی دور او، این اسب زبانآور آسمانها، فرار کردهاند.
هوش مصنوعی: تن مانند یک لباس است و جسم مخالف آن مانند خرقهای است که به اندازهی حسام (شمشیر) بریده شده است.
هوش مصنوعی: در آسمانها، نمونهای مانند من وجود ندارد و اگر هم وجود داشته، فقط یک نفر آن را دیده و دو بار دیده است.
هوش مصنوعی: سایه لطف و توجه خداوندی که حیوانات وحشی و پرندگان در آرامش و امنیت تحت حمایت او زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: آفتاب در حال درخشش است و سایهای وجود ندارد که به آن بیفتد. در اینجا، آسمان به شکل یک چتر سبز بزرگ بر همه چیز سایه افکنده است.
هوش مصنوعی: مدتهاست که در حال تماشای کفشهای زیبا هستم و منتظرم ببینم که آن دو روی متفاوت چگونه خود را نشان میدهند.
هوش مصنوعی: در باغ سلطنت، درختی زیبا و بلند وجود دارد که آن را با هوش و تفکر ساختهاند.
هوش مصنوعی: تعداد زیادی از دشمنان به خاطر قدرت او، به سینهاش نفوذ کردهاند و از آنجا به او آسیب رساندهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خاقانیا عروس صفا را به دست فقر
هر هفت کن که هفت تنان در رسیدهاند
در وجد و حال بین چو کبوتر زنند چرخ
بازان کز آشیان طریق پریدهاند
همچون گوزن هوی برآورده در سماع
[...]
گویی که آن زمان که مرا آفریدهاند
با عشق روح در جسد من دمیدهاند
در وقت آفرینش من شخص من مگر
از خون مهر و نطفه عشق آفریدهاند
یا خود محرران صنایع به کلک عشق
[...]
اینان مگر ز رحمت محض آفریدهاند
کآرام جان و انس دل و نور دیدهاند
لطف آیتیست در حق اینان و کبر و ناز
پیراهنی که بر قد ایشان بریدهاند
آید هنوزشان ز لب لعل بوی شیر
[...]
اهل خرد که از همه عالم بریدهاند
داند خرد که از چه به کنج آرمیدهاند
دانندگان که وقت جهان خوش بدیدهاند
خوش وقتشان که گوشه عزلت گزیدهاند
محرم درون پرده مقصود نیستند
[...]
روزی وفات یافت امیری در اصفهان
ز آنها که در عراق بشاهی رسیده اند
دیدم جنازه بر کتف تونیان و من
حیران که این جماعت ازین تا چه دیده اند
پرسیدم از کسی که چرا تو نیان شهر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.