گنجور

 
سلمان ساوجی

شاهی که در بسیط زمین حکم نافذش

جذر اصم ز صخره صمّا شنیده‌اند

صد نوبت از سیاهی گرد سپاه او

این اشهبان توسن گردون رمیده‌اند

تن جامه‌ایست خرقه جسم مخالفش

کان جامه را به قد حسامش بریده‌اند

آنجم ندیده‌اند در آفاق ثانیش

ور ز آنکه دیده‌اند، یکی را دو دیده‌اند

آن سایه عنایت یزدان که وحش و طیر

در سایه عنایت او آرمیده‌اند

در آفتاب گردش ازین سایه کی فتاد

تا سایبان سبز فلک گستریده‌اند

در کار زر به دور کفش خیره مانده‌ام

تا آن دو روی را به چه رو برکشیده‌اند

سرویست سر فراز به بستان سلطنت

کان سرو را ز عقل و روان آفریده‌اند

ماران رمح سینه اعدا ز دست او

سوراخ کرده‌اند و بدو در خزیده‌اند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خاقانی

خاقانیا عروس صفا را به دست فقر

هر هفت کن که هفت تنان در رسیده‌اند

در وجد و حال بین چو کبوتر زنند چرخ

بازان کز آشیان طریق پریده‌اند

همچون گوزن هوی برآورده در سماع

[...]

مجد همگر

گویی که آن زمان که مرا آفریده‌اند

با عشق روح در جسد من دمیده‌اند

در وقت آفرینش من شخص من مگر

از خون مهر و نطفه عشق آفریده‌اند

یا خود محرران صنایع به کلک عشق

[...]

سعدی

اینان مگر ز رحمت محض آفریده‌اند

کآرام جان و انس دل و نور دیده‌اند

لطف آیتی‌ست در حق اینان و کبر و ناز

پیراهنی که بر قد ایشان بریده‌اند

آید هنوزشان ز لب لعل بوی شیر

[...]

امیرخسرو دهلوی

اهل خرد که از همه عالم بریده‌اند

داند خرد که از چه به کنج آرمیده‌اند

دانندگان که وقت جهان خوش بدیده‌اند

خوش وقتشان که گوشه عزلت گزیده‌اند

محرم درون پرده مقصود نیستند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
خواجوی کرمانی

روزی وفات یافت امیری در اصفهان

ز آنها که در عراق بشاهی رسیده اند

دیدم جنازه بر کتف تونیان و من

حیران که این جماعت ازین تا چه دیده اند

پرسیدم از کسی که چرا تو نیان شهر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه