عزم آن دارم که با پیمانه پیمانی کنم
وین سبوی زرق را بر سنگ قلاشی کنم
من خراب مسجد و افتاده سجادهام
میروم باشد که خود را در خرابات افکنم
ساقی دوران هر آن خون کز گلوی شیشه ریخت
گر بجویی باز یابی خون او در گردنم
زاهدا با من مپیما قصه پیمان که من
از پی پیمانهای صد عهد و پیمان بشکنم
گر به دوزخ بگذرم کوی مغان باشد رهم
ور به جنت در شوم میخانه باشد مسکنم
بر نوای ناله مستانهام هر آفتاب
زهره همچون ذره رقصد در هوای روزنم
رشته جانم بسوزاند دمادم عشق و تاب
من چراغم گوییا عشق آتش و من روغنم
زنده میگردم به می بیمنت آب حیات
خود چرا باید کشیدن ننگ هر تر دامنم
من پس از صد عصر کاندر زیر گل باشم چو می
گردد از یاد قدح خندان روان روشنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عزم خود برای پیمان بستن و ترک دنیا سخن میگوید. او میخواهد به خرابات برود و از زندگی جهانزده و مادی فاصله بگیرد. در این راه، به زاهدان توصیه میکند که در مورد پیمانهای او قضاوت نکنند، زیرا او آماده است تا به خاطر یک جرعهی شراب، تمامی عهدها را بشکند. او از عشق سخن میگوید که همچون چراغی او را زنده میکند و میخواهد در میخانهای زندگی کند که نه به بهشت و نه به جهنم وابسته باشد. او در نهایت بر این نکته تاکید دارد که زندگی و شادابیاش را در می و عشق میبیند و از یاد گذشتههای خود رهاست.
هوش مصنوعی: من اراده کردهام که با یک پیمانه، وعدهای بگذارم و این ظرف پرزرق و برق را بر روی سنگی بشکنم.
هوش مصنوعی: من از زبالهدانها و جاهای خراب میگذرم، به امید اینکه خودم را در جاهایی بیابم که از عرفان و معنویت فاصله گرفتهام.
هوش مصنوعی: ساقی، هر زمان که شیشه را سر به سر پر کند و از آن شراب بریزد، اگر به دنبال آن بگردی، میتوانی عشق و احساسی را که در قلب من نشسته، دوباره پیدا کنی.
هوش مصنوعی: ای زاهد، با من همراه نشو و داستان عهد و پیمانها را بازگو نکن، زیرا من برای رسیدن به یک جرعه شراب، صدها عهد و پیمان را زیر پا میگذارم.
هوش مصنوعی: اگر به جهنم بروم، گذرم به محلهی میفروشان خواهد افتاد. و اگر به بهشت بروم، منزل من در میخانه خواهد بود.
هوش مصنوعی: هر زمان که من با نغمههای شاداب و پرشور خود ناله میزنم، انگار که آفتاب نیز همانند ستارهای کوچک در روشنایی روز، به وجد و رقص درمیآید.
هوش مصنوعی: عشق همچون شعلهایست که پیوسته جانم را میسوزاند و انرژیام را کم میکند. من شبیه چراغی هستم که با وجود اینکه به خاطر عشق میسوزد، همچنان در حال روشنایی و تابش هستم؛ چرا که عشق منبع آتش و من به نوعی مایهاش هستم.
هوش مصنوعی: من با نوشیدن می بدون قید و شرط، تازه و زنده میشوم. چرا باید آبروی خود را با عیب و نقصهای دیگران لکهدار کنم؟
هوش مصنوعی: من پس از صد سال هم که زیر خاک باشم، مانند این میمانم که در یادم نیست که چه زمان از این دنیا رفتهام. روح روشن من همچنان شاداب و زنده خواهد ماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نی تو گفتی از جفای آن جفاگر نشکنم
نی تو گفتی عالمی در عشق او برهم زنم
نی تو دست او گرفتی عهد کردی دو به دو
کز پی آن جان و دل این جان و دل را برکنم
نور چشمت چون منم دورم مبین ای نور چشم
[...]
چون کمانت تا پیئی بر استخوان دارد تنم
گر کنی صد پی مرا، دوتاه پیمان نشکنم
رشتهٔ تن گر نبودی غرق خون از تیغ هجر
کس ندانستی مرا از رشتهٔ پیراهنم
گر به سوی مهر رخسارت که چشم کس ندید
[...]
با تو عمری شد که لاف دوستداری میزنم
لاجرم اکنون ز هجرانت به کام دشمنم
غنچهوار از دست دل خواهم گریبان چاک زد
چند سوزم لب به مهر و شعله در پیراهنم
گفتهای: خون ریزمت دست ار به دامانم زنی
[...]
شب که سر از حلقه سلک سگانت برزنم
طوقدار حلقه دم باد از ایشان گردنم
مهر و مه تابد ز روزن ور تو مهمانم شوی
بر فلک تابد فروغ مهر و ماه از روزنم
در تن از پیوند دل هر جا فتاده آتشیست
[...]
سوختم چندانکه سر زد شعله از پیراهنم
آتش من بین مدار ایدوست دست از دامنم
بنده دلجویی مهر توام کز من ز عشق
گرچه میرنجد نمیخواهد کزو دل برکنم
بد گمان با من مشو کز دفع تهمت پیش غیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.