تا تنم ای جان شیرین از وصال تو جداست
هر بلا کز چرخ نازل میشود بر جان ماست
هجر کو میآورد غم، همنشین من شده است
یا رب آن وصلی که آن غم میبرد از دل کجا است
تا مبدل گشت روز وصل ما با شام هجر
دور از خورشید رویت عمر من چون سایه کاست
دایم اندر چشم پر خونم خیال روی اوست
او گل است آلوده در خون گر همی گردد رواست
میرسم در خدمتت گر عمر کوتاهم رسد
من وفا دارم ولی دوران گردون بی وفاست
راضیام گر وصل میخواهی و گر هجران ز من
ما رضا داریم حکمی را که صادر از شماست
ناصر آن دلبر که غائب شد درون جان توست
یار را از خود طلب، جان منزل آن بی وفاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از جدایی و دوری از معشوق سخن میگوید و میگوید که تا زمانی که از وصال محبوبش دور است، هر بلایی بر او نازل میشود. حزن و غم ناشی از جدایی به او آزار میدهد و در آرزوی وصالی است که بتواند این غم را از دلش بردارد. او احساس میکند که زندگیاش تحت تاثیر دوری محبوب، مانند سایهای بیفروغ است و همواره در فکر چهره محبوبش است. شاعر با وجود اینکه عمرش کوتاه است، به وفای خود اشاره میکند و میگوید راضی است به هر حکم و ارادهای که معشوق داشته باشد. او از غیبت محبوبش رنج میبرد و میخواهد او را نزد خود بخواهد، زیرا خانه دل او جای وفا نیست.
هوش مصنوعی: تا زمانی که وجودم از وصل تو جداست، هر مصیبت و سختی که از آسمان بر ما نازل شود، بر جان ما اثر میگذارد.
هوش مصنوعی: جدایی باعث شده است که غم در کنار من باشد. پروردگار، آن وصالی که میتواند این غم را از دلم بزداید کجا است؟
هوش مصنوعی: زمانی که روز وصال ما فرا رسید و به شب جدایی تبدیل شد، عمر من مانند سایهای در دور از نور چهرهات کمرنگ و کوچک شد.
هوش مصنوعی: همیشه در چشمانم پر از اشک، تصویر او را میبینم. او همچون گلی است که در خون غوطهور شده، و اگر هم در این حال باشد، بر من جایز است.
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است عمرم به پایان برسد و نتوانم در کنارت باشم، اما من به وفاداریام ادامه میدهم. دنیای اطراف ما بیوفاست و تغییرات آن غیرقابل پیشبینی است.
هوش مصنوعی: من با هر دو وضعیت کنار میآیم، چه بخواهی که با هم باشیم و چه بخواهی که از هم دور باشیم. ما از حکمی که تو صادر کنی، راضی هستیم.
هوش مصنوعی: عزیز دل تو که غایب شده است، در عمق وجود تو حضور دارد. به دنبال یار خود بگرد، زیرا جان تو در آن بی وفا ساکن است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یافت از یزدان ملک سلطان به شادی هرچه خواست
روز شادی روز ما سلطان دین سلطان ماست
بند شاهی کرد محکم راه دولت کرد پاک
چشم عالم کرد روشن کار گیتی کرد راست
وقت وقت رامش است و روز روز عشرت است
[...]
آن شنیدستی که روزی زیرکی با ابلهی
گفت کین والی شهر ما گدایی بیحیاست
گفت چون باشد گدا آن کز کلاهش تکمهای
صد چو ما را روزها بل سالها برگ و نواست
گفتش ای مسکین غلط اینک از اینجا کردهای
[...]
شاه را تاج ثنا دادم نخواهم بازخواست
شه مرا نانی که داد ار باز میخواهد رواست
شاه تاج یک دو کشور داشت لیک از لفظ من
تاجدار هفت کشور شد به تاجی کز ثناست
شه مرا نان داد و من جان دادمش یعنی سخن
[...]
یارب این مائیم و این صدر رفیع مصطفاست
یارب این مائیم و این فرق عزیز مجتباست
یارب این مائیم و این روی زمین یثرب است
کاسمان را هفت پشت از رشک یک رویش دوتاست
خوابگاه مصطفی و کعبه مان از پیش و پس
[...]
خوش ولایت ها که در تحتِ امورِ اولیاست
مصرِ استغنا و رومِ فقر و بغدادِ رضاست
بخشِ ایران قسمِ عشق و قسم توران بخش عقل
در میان آمویِ حکمت هم روان و هم رواست
هم خراسانِ سلامت هم عراق عافیت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.