گنجور

 
ناصر بخارایی

مرا ز درد تو خون دل است و دُردی جام

دوای سوختگان نیست جز بادهٔ خام

نه نونیازی‌ام امروز با می کهن است

که ما ز روز ازل بوده‌ایم مست مدام

حریف حسن ز ساقی و جام می‌بیند

نقوش غیب ز آغاز کار تا انجام

فقیه مدرسه فتوی همی‌دهد در شهر

که خون خلق مباح است و باده حرام

مرا چو بربط و نی گوش و دیده بر چنگ است

چرا که پیر طریقت است و رهنمای مقام

بنوش باده که دوران جام جمشید است

چه بیم از آنکه کشد چرخ خنجر بهرام

از آن به ننگ برآورد نام خود ناصر

که پیش عاشق بیچاره ننگ باشد از نام

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام

بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام

یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند

دگر که: عاشق گویند عاشقان را نام

دریغم آید چون مر تو را نکو خوانند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
کسایی

سرودگوی شد آن مرغک سرودسرای

چو عاشقی که به معشوق خود دهد پیغام

همی چه گوید؟ گوید که: عاشقا، شبگیر

بگیر دست دلارام و سوی باغ خرام

عنصری

امید نیکی و تاج ملوک و صدر کرام

بزرگ خسرو آزادگان و فخر انام

بمین دولت و دولت بدو همیشه عزیز

امین ملت و ملت بدو گرفته نظام

سپهر کلی و جزوی بدو نموده هنر

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ابوسعید ابوالخیر

دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام

بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام

یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند

دگر که عاشق گویند عاشقان را نام

دریغم آید چون مر ترا نکو خوانند

[...]

فرخی سیستانی

بنفشه زلف من آن سرو قد سیم اندام

بر من آمد وقت سپیده دم به سلام

درست گفتی کز عارضش برآمده بود

گه فرو شدن تیره شب سپیده بام

ز عود هندی پوشیده بر بلور زره

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه