بیگل رویت ندارد، رونقی بستان ما
بی حضورت، هیچ نوری نیست، در ایوان ما
گر بسامان سر کویش رسی ای باد صبح
عرضه داری شرح حال بی سرو سامان ما
در دل ما، خار غم بشکست و در دل غم، بماند
چیست یاران، چاره غمهای بیپایان ما؟
دوستان، گویند دل را صبر فرمایید صبر
چون کنیم ای دوستان، دل نیست در فرمان ما؟
در فراقش نیست یا رب زندگانی را سبب
سخت رویی فلک یا سستی پیمان ما
در فراق دوست، دل، خون گشت و خواهد شد بباد
دوستان بهر خدا جان شما و جان ما
در فراقش، بعد چندین شب، شبی خواهم ربود
میشنیدم در شکر خواب از لب سلطان ما
بار هجر ما، که کوه، از بردن او عاجز است
چون تحمل میکند گویی دل سلمان ما؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و رنج فراق معشوق است. شاعر از بیبهره بودن از زیباییها و نور زندگی در غیاب محبوبش میگوید و از دلتنگی و غم عمیق خود شکایت دارد. او به دوستانش میگوید که صبر کنند، اما میداند که دلش در کنترل او نیست. همچنین، او به سختیهایی که در اثر این جدایی متحمل شده اشاره میکند و بر عمق درد و فراقش تأکید میکند. در نهایت، شاعر از تحمل سنگینی این درد سخن میگوید و با احساسی عمیق، از وضعیت خود در غیاب محبوبش خبر میدهد.
هوش مصنوعی: بدون گل روی تو، باغ ما رونق ندارد. در نبود تو، هیچ نوری در خانه ما وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر به سر کوی او برسی، ای باد صبح، خواهش دارم که وضعیت بیسر و سامان ما را برایش بگویی.
هوش مصنوعی: درون ما غم را شکستیم، اما غم همچنان در دل ما باقی مانده است. دوستان عزیز، چه راهحلی برای غمهای بیپایان ما وجود دارد؟
هوش مصنوعی: دوستان میگویند که باید دل را به صبر دعوت کنیم، اما چگونه میتوانیم صبر کنیم وقتی که دل در اختیار ما نیست و نمیتوانیم آن را کنترل کنیم؟
هوش مصنوعی: در نبود او، زندگی برایم دشوار شده است. آیا این سختیها ناشی از سرسختی آسمان است یا از بیوفایی ما؟
هوش مصنوعی: در دوری از محبوب، دل به شدت غمزده و آزرده شده و این حالتی است که ادامه خواهد داشت. دوستان، برای خدا، جان شما و جان ما را حفظ کنید و به همدیگر مهر ورزید.
هوش مصنوعی: در غم دوری او، بعد از گذشت چندین شب، شبی به خواب میروم و میشنوم که از لبان آن سلطان، سخنان شیرینی به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: بار جدایی ما چنان سنگین است که حتی کوه هم نمیتواند آن را تحمل کند؛ اما دل ما، همچون دل سلمان، با این همه سختی چگونه تاب میآورد و از عهدهاش برمیآید؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از پی شمس حق و دین دیده گریان ما
از پی آن آفتابست اشک چون باران ما
کشتی آن نوح کی بینیم هنگام وصال
چونک هستیها نماند از پی طوفان ما
جسم ما پنهان شود در بحر باد اوصاف خویش
[...]
گنج عشق تو نهان شد در دل ویران ما
می زند زان شعله دایم آتشی در جان ما
ای طبیب از ما گذر، درمان درد ما مجوی
تا کند جانان ما از لطف خود درمان ما
یوسف عهد خودی تو، ای صنم با این جمال
[...]
بی گل رویت ندارد رونقی بستان ما
بی حضورت هیچ نوری نیست در ایوان ما
گر به سامان سر کویش رسی، ای باد صبح
عرضه داری شرح حال بی سر و سامان ما
شرح سودایش که دل با جان مرکب کرده است
[...]
عاقبت رحمی کند بر درد ما، درمان ما
بندگان خویش را یاد آورد سلطان ما
گر نخواهد بود وصل یار ما اندر بهشت
لاجرم باغ جنان خواهد شدن زندان ما
تو ز وصل خویشتن هرگز نیفتادی جدا
[...]
دردمندم از لب لعلت بده درمان ما
کز رخ چون خورفکندی آتشی در جان ما
در دلم دردیست درمانش نمی دانم ز وصل
خود نمی آید به سر این درد بی درمان ما
خلق گویندم تو را بودی سر و سامان چه شد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.