چون همنشین ماه نگردم بر آسمان
آن به که همچو گرد نهم سر بر آستان
با آنکه تیر چرخ ز من سهم میخورد
چون قوس پشت من بود از غم گران
اقرار عشق کردم و انکار عاقلی
کز عشق در یقینم و از عقل در گمان
چون آب دیده نقش خیالت لطیف گشت
چون باد یافت بوی نسیم تو شد روان
ای تن چرا تو غافل و فارغ نشستهای
نشنیدهای که عزم سفر جزم کرد جان
بیچاره تشنهای که رسد جان او به لب
دلبر به محمل و دل و جانش به کاروان
ناصر چو گرد در عقبش میرود به سر
با دوست همچو باد اگر نیست همعنان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات و تجربیات عاشقانه خود میپردازد. او نمیخواهد مانند ماه در آسمان تنها بماند و به جای آن، ترجیح میدهد که به زانو بیفتد و در آستان دوستش قرار بگیرد. او از غم و دردهای عشق صحبت میکند و در عین حال به سردرگمی عقل و احساساتش اشاره دارد. با بروز اشک، یاد و خاطره معشوقش برای او زنده میشود. شاعر از غفلت تنش انتقاد میکند و از آن میخواهد که به سفر روحش توجه کند. او خود را تشنه عشق میبیند و نگران است که جانش به لب برسد. در نهایت، او به ناصر اشاره میکند و میگوید که اگرچه به دنبال دوستش است، ممکن است نتواند با او همسو باشد.
هوش مصنوعی: من به محض اینکه با زیبایی و نور ماه همنشین شوم، از آسمان بالا میروم. اما این بهتر است که مانند غبار در برابر درگاه او سر فرود نیاورم.
هوش مصنوعی: با اینکه روزگار به دلم سخت میگذرد و مشکلات زیادی دارم، اما همچنان به خاطر درد و رنجهایم قوی و مقاوم هستم.
هوش مصنوعی: من به عشق اعتراف کردم و وجود عقل را انکار کردم، چون عشق در دل من حقیقت دارد، ولی عقل تنها در ظن و گمان است.
هوش مصنوعی: زمانی که اشکهای من صاف و شفاف شدند و تصویر تو در دل من نرم و زیبا گشت، مانند نسیم، بوی تو در جانم جاری شد.
هوش مصنوعی: ای بدن، چرا غافل و بیتفاوت نشستهای؟ آیا نشنیدهای که جان تصمیم به سفر گرفته و کوچ کرده است؟
هوش مصنوعی: تشنهای که در آستانه مرگ است و جانش به لب رسیده، با دیدن محبوبش که در حال گذر است، تمام وجودش به کاروانش معطوف میشود.
هوش مصنوعی: ناصر همیشه در پی دیگران حرکت میکند، اما با دوستانش مانند باد آزاد و بیقید و شرط است، حتی اگر همپایه و همراه نباشند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هان! صائم نوالهٔ این سفله میزبان
زین بی نمک ابا منه انگشت در دهان
لب تر مکن به آب، که طلقست در قدح
دست از کباب دار، که زهرست توامان
با کام خشک و با جگر تفته درگذر
[...]
گفتم نشان ده از دهن ای ترک دلستان
گفتا ز نیست ، نیست نشان اندرین جهان
گفتم که ساعتی ببر من فرونشین
گفتا که باد سرد زمانی فرو نشان
گفتم که باد سرد زیان داردت همی
[...]
بگشاد مهرگان در اقبال بر جهان
فرخنده باد بر ملک شرق مهرگان
سلطان یمین دولت میر ملوک بند
محمود امین ملت شاه جهان ستان
شاهی که پشت صد ملک کامران بدید
[...]
بنگر بدین رباط و بدین صعب کاروان
تا چونکه سال و ماه دوانند هردوان
من مر تو را نمودم اگرچه ندیده بود
با کاروان رباط کسی هر دوان دوان
از رفتن رباط نه نیز از شتاب خود
[...]
گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان
تحویل کرده اند بباغ خدایگان
وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار
نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان
نی نی ، که ماه و مشتری از وی ربوده اند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.