ز کفر زلف تو اسلام در پریشانیست
ز چشم کافِر تو فتنه در مسلمانیست
هزار کان لطافت نهاده در لب توست
که آن عقیق گهرپوش گوهرِ کانیست
هر آدمی که نداند کمال حسن تو را
یقین شناس که آن از کمال نادانیست
مسخر تو اگر جن و انس شد چه عجب
دهان تنک تو چون خاتم سلیمانیست
تو را به چاه زنخدان کز آب خضر پر است
هزار یوسف دل اوفتاده زندانیست
هر آن گدای که در کوی خوبرویان رفت
گدا مگوی که او در مقام سلطانیست
گذار تا لب خود بر لبت نهد ناصر
که با دهان تواش رازهای پنهانیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت چشمگیر محبوبش میپردازد. او به تضاد بین زیبایی ظاهری و معنوی اشاره میکند و میگوید که زلف معشوق باعث کفر و ناآرامی در دلها شده و چشمان او بذر فتنه در اعتقاد مسلمانان میپاشد. زیبایی لبهای معشوق را با جواهرات مقایسه کرده و میگوید هرکس که حقیقت زیبایی او را نشناسد، از نادانی خود آگاه نیست. شاعر همچنین لحظههای عاشقانه را توصیف میکند و بیان میکند که حتی اگر جن و انس به دام جذابیت او بیفتند، این موضوعی عجیب نیست. او تصویر چاه زنخدان محبوب را ترسیم میکند و میگوید که قلبهای بسیاری به خاطر عشق او به اسارت درآمدهاند. در نهایت، شاعر خواستار آن است که لبان او بر لبان محبوبش قرار گیرد تا رازهای عشق را درک کند.
هوش مصنوعی: زلف تو به گونهای است که حتی کفر هم در مقابل زیبایی آن مختل میشود و چشم تو که دلیری و جذبه دارد، باعث ایجاد آشوب و خطر در دل مسلمانان میشود.
هوش مصنوعی: در لب تو هزاران زیبایی و نرمی وجود دارد که مانند عقیق، درخشش و ارزش خاصی دارد.
هوش مصنوعی: هر فردی که زیباییهای تو را نشناسد، باید بداند که این ندانستن او ناشی از نادانی خودش است.
هوش مصنوعی: اگر جن و آدم هم برای تو به تماشا بیایند، تعجبی ندارد؛ چرا که زبان کوتاه تو مانند خاتم سلیمان است.
هوش مصنوعی: به چهرهی زیبایت که مانند چاهی پر از آب زلال است، قسم میخورم. در دل این چاه، هزار یوسف در قفس هستند، یعنی عشق و احساسات زیادی اسیر در آنجا دارند.
هوش مصنوعی: هر کسی که به محل و دنیای زیبا رویان نزدیک شود، نباید او را به خاطر فقر و گداییاش تحقیر کرد، زیرا ممکن است در باطن او تقوایی و عظمت وجود داشته باشد که نشان از مقام و جایگاه بالای او دارد.
هوش مصنوعی: به سوی لب خود برو تا ناصر رازهای پنهان را با دهان تو به اشتراک بگذارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز مردمان مشمر خویش را به هیات و شکل
که مردمی نه همین هیکل هیولا نیست
به حسن ظاهر و باطن مسلمت نکنند
که این دو هم ز صفتهای روح حیوانیست
وگر تو گویی نطقست مر مرا گویم
[...]
بزرگوارا دانی که نه ز تقصیرست
اگر دعا گو بر درگه تو پیدا نیست
ز روی ظاهر و صورت رهی گر آنجا نیست
رواست؛ زانکه بصورت رهی گرانجا نیست
تو را چو در همه عالم به حسن یکتانیست
ازان به حال منت هیچگونه پروا نیست
تو را به ماه درخشنده نسبتی نکنم
که ماه را رخ گلگون و چشم شهلا نیست
غریب نیست که روی تورشک خورشید است
[...]
شهی که پاس رعیت نگاه میدارد
حلال باد خراجش که مزد چوپانیست
وگر نه راعی خلق است زهرمارش باد
که هر چه میخورد او جزیت مسلمانیست
بحسن روی تو خورشید عالم آرانیست
بلطف رسته دندان تو ثریا نیست
توئی چو سرو ولی سرو ماهرخ نبود
توئی چو ماه ولی ماه سرو بالا نیست
ز جان غلام قد همچو سرو آزادت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.