پیر دبیر خواجهٔ آفاق خواجگی
ای خواجگی ز رفعت نام تو نامدار
اسبی که با پیاده خود شاه گفتهاست
بار رهی برد، نبرد بار انتظار
یک بادپای تند روان جوان بده
چون خنگ چرخ و زردهٔ خورشید راهوار
اسبی نه آنچنان که سقط گفتش انوری
اسبی چنانکه بود مُعزی بر او سوار
عمرت دراز باد که از نوک کلک تو
کارم چو کار خانهٔ ما نیست پرنگار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی خواجگی و ویژگیهای آن است. شاعر به تعریف خواجگی پرداخته و آن را با رفعت و نامداری مرتبط میسازد. او از اسبی سخن میگوید که برای شاه به مانند پیادهای شجاع، بار مسئولیت را بر دوش میکشد. همچنین شاعر از جوانی و پویایی یاد میکند و به معzi، شخصیتی برجسته، اشاره میکند که بر این اسب سوار است. در نهایت، شاعر آرزو میکند که عمر خواجگی طولانی باشد و کارهایش به زیبایی کارهای یک خانه سرشار از هنر نباشد.
هوش مصنوعی: پیر دبیر در مورد مقام و جایگاه والای خواجگی صحبت میکند و میگوید که این مقام بهخاطر شهرت و عظمت نام توست که به نامآوری تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: اسبانی که با سوار خود، چنین سخن گفته است که بار راه را بر دوش میکشد، در واقع نشان میدهد که باید منتظر نتایج و پیامدهای خاصی بود.
هوش مصنوعی: یک جوان شاداب و پرانرژی مانند نسیمی تند و سریع میخواهم، چون چرخهای زمان و درخشش خورشید در مسیر زندگی.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف نوع خاصی از اسب میپردازد. شاعر میگوید که اسب مورد نظر نه به اندازهای ضعیف و ناتوان است که برخی در موردش نظر دادهاند، بلکه این اسب قوی و نیرومند است و مانند اسبی است که فردی برجسته و محترم بر آن سوار میشود. به عبارت دیگر، شاعر به ویژگیهای برتر و توانمندی این اسب اشاره دارد و آن را از قضاوتهای غلط دور میسازد.
هوش مصنوعی: امیدوارم عمرت طولانی باشد، چرا که نوشتن و خلاقیت تو به گونهای است که کار من به اندازه کارهای زنده و زیبا در خانهام نیســت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام تر و سهیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او اسیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.