زلفت به شور و فتنه اگر قلب ما شکست
عمرش دراز باد که بشکست و بازبست
باد صبا ز فرق تو بوئی به چین رساند
شد فرق در میان مسلمان و بتپرست
آشفته همچو نرگس بیمار تو خوشیم
گاهی ز جام لعل تو مخمور و گاه مست
جام جم است کاسهٔ سر مِی پرست را
خوشوقت من که سرخوشم از بادهٔ الست
تو همچو گل عزیزی و ما همچو خار خوار
تو همچو مه بلندی و ما همچو خاک پست
ای دوست دستگیر که سر مینهم به پای
ای صبر پایدار که دل میرود ز دست
در دام زلف تو من و باد صبا شدیم
من صید قید گشتم و باد صبا بجَست
ناصر ز حبس تن به گلستان روح شد
بشکست عندلیب قفس را و باز رَست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عاشقانه و درگیریهای درونی شاعر میپردازد. شاعر از شور و فتنهای سخن میگوید که بر اثر زلف محبوبش قلبش را شکسته است. او بادی را توصیف میکند که بوی محبوب را به دیگران میرساند و در این حال، او خود را با اشخاصی چون نرگس بیمار و از جنس خاک پایین میآورد. شاعر از حالات متفاوتش بین خوشحالی و مستی بر اثر عشق صحبت میکند و درخواست میکند که دوستش به او کمک کند و او را نجات دهد. نهایتاً، او به آزاد شدن روحش و رهایی از قید و بندهای جسمانی اشاره میکند و به پیروزی عشق و آزادی اشاره مینماید.
هوش مصنوعی: اگر زلف تو باعث شور و فتنه باشد و دل ما را بشکند، خوشا به حال عمر آن دل که شکست و دوباره جمع شد.
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی بویی از موهای تو به چین منتقل کرده است، این نشاندهندهی تفاوت در میان مسلمان و بتپرست است.
هوش مصنوعی: ما مانند نرگس بیمار در هم و برهمیم و گاهی از شراب قرمز تو مست میشویم و گاه در حالم غرق میشویم.
هوش مصنوعی: جامی که در آن جهان و حقیقت به تصویر کشیده شده، شبیه به کاسهٔ سر کسی است که مايهٔ خوشبختیاش نوشیدن شراب است. من هم که از شراب هستی و معرفت سرمست و شادمانم.
هوش مصنوعی: تو مانند گلی هستی که ارزش و زیبایی خاصی دارد، در حالی که ما به مانند خاری هستیم که در کنار تو قرار داریم و ارزش کمتری داریم. تو همچون مه بلند و نورانی هستی، اما ما به مانند خاکی هستیم که در پایین قرار داریم و نسبت به تو در سطحی پایینتر هستیم.
هوش مصنوعی: ای دوست، به من کمک کن، چرا که سرم را به پا میگذارم. ای صبر پایدار، چقدر دل از دست میرود!
هوش مصنوعی: در حجاب زلف تو، من و نسیم صبا گرفتار شدیم. من به دام عشق افتادم و نسیم صبا فرار کرد.
هوش مصنوعی: ناصر از قید و بند جسم رهایی یافت و مانند پرندهای که قفس را میشکند، روحش آزاد شد و به دنیای زیبایی رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای از ستیهش تو همه مردمان به مست
دعویت صعب منکر و معنیت سخت سست
ایام وَرد و موسم عید پیمبرست
گیتی ز بوی هر دو سراسر معطرست
گلزارها به آمدن آن مزین است
محرابها به آمدن این منوّر ست
آن مونس و حریف می و نَقل مجلس است
[...]
ای آن که هر چه بایدت از بخت نیک هست
هرگز مباد در جاه تو شکست
تا از قضا پدید شد آثار هست و نیست
پیدا نشد ذات تو از نیست هیچ هست
معلوم شد مگر که تو از نسل آدمی
[...]
کور و کر و دراز و سطبر است و سرنگون
سرگرد و بن قوی و سیه پوش و احمر است
طناز و پر هراس و چو پستانست در لباس
کناس و دیر آس و میانش رگ آور است
نامش قضیب و خوره و کالم بدان و ایر
[...]
هربنده ای که ایزد بی یار یار اوست
بی شک و شبهه در دو جهان کار کار اوست
آن بی نیاز بنده نواز لطیفه ساز
کز هر سوئی که در نگری کار و بار اوست
ازچرخ بی قرار و زمین قرار گیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.