ای بلای عاشقان بالای سروآسای تو
کار ما بالا گرفته از قد و بالای تو
جان ز دل بردی و جز چهره ندارم وجه زر
با وجود مفلسی من چون کنم سودای تو
خاک پایت،کوری دشمن، به چشمم توتیاست
ور ز من باور نداری، بین به خاک پای تو
نور چشم من توئی، چشمم به رویت روشن است
من نمیخواهم به جز در دیدهٔ خود جای تو
صورت چشمیست نرگس، لیکن او را نور نیست
ور نه شرمی داشتی از نرگس رعنای تو
جان شیربن مینماید تلخ در پیش لبت
این تمتع دارم از شیرینی لبهای تو
درد هجرانت به نقد امروز ناصر را بکشت
این زمان سودی ندارد وعدهٔ فردای تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عاشقانه و فراق میپردازد. شاعر به زیبایی معشوق خود اشاره کرده و میگوید که او تنها با زیبایی چهرهاش زندگیاش را تحت تاثیر قرار داده است. او از عشق و درد جدایی میگوید و بیان میکند که هیچ چیز جز معشوقش برایش اهمیت ندارد. شاعر همچنین به تضاد شیرینی لبهای معشوق و تلخی بیقرار بودنش اشاره کرده و در نهایت به این نتیجه میرسد که امید به آینده و وعدههای آن بیفایده است، چرا که درد فراق او را به شدت رنج میدهد.
هوش مصنوعی: ای دردسر عاشقان، زیبایی تو باعث شده که ما به اوج برسیم و از قد و قامت تو سرشار از احساس شویم.
هوش مصنوعی: تو جان مرا از دل بردی و اکنون تنها چهرهات را دارم. با وجود اینکه من در تنگدستی به سر میبرم، چگونه میتوانم به خیال تو دست یابم؟
هوش مصنوعی: خاک پای تو برایم مانند دانههای توتی است که در چشم دشمنان میزند و اگر به عشق و محبت من بیباور هستی، فقط به خاک پای تو نگاه کن.
هوش مصنوعی: تو برای من مثل نور چشم هستی و من همیشه به تو نگاه میکنم. نمیخواهم کسی جز تو در دل و ذهنم باشد.
هوش مصنوعی: چشمان نرگس زیبا هستند، اما او هیچ نوری ندارد. در غیر این صورت، از زیبایی تو خجالت میکشید.
هوش مصنوعی: جانم مانند شیر تلخی را در مقابل لبهای تو نشان میدهد، اما من از شیرینی لبهای تو لذت میبرم.
هوش مصنوعی: درد دوری تو ناصر را امروز از پا درآورده است و در حال حاضر وعدهٔ فردای تو هیچ فایدهای ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای تماشاگاه جانها صورت زیبای تو
وی کلاهِ فرقِ مردان پای تا به پایِ تو
چرخ گردان در طواف خانهٔ تمکین تو
عقل پیر احسنتگویِ حکمتِ برنای تو
چون خجل کردی دو عالم را پدید آمد ز رشگ
[...]
تا جهان باشد جهان بادا بکام و رأی تو
ملک در فرمان کلک مملکت آرای تو
سرمه چشم بزرگان باد خاک پای تو
وز بزرگان هیچکس ننشیند اندر جای تو
باد در حفظ ملک دین تو و دنیای تو
[...]
ای جهان برهم زده سودای تو سودای تو
چاشنی عمرم از حلوای تو حلوای تو
دامن گردون پر از در است و مروارید و لعل
میدوانند جانب دریای تو دریای تو
جانهای عاشقان چون سیلها غلطان شده
[...]
راستی گویم به سروی ماند این بالای تو
در عبارت مینیاید چهره زیبای تو
چون تو حاضر میشوی من غایب از خود میشوم
بس که حیران میبماندم وهم در سیمای تو
کاشکی صد چشم از این بی خوابتر بودی مرا
[...]
چون منی را کی رسد روی جهانآرای تو
دولت چشمم بود گردی ز خاک پای تو
روی بنمودی و غوغا در جهان انداختی
تا جهان باشد مبادا ساکن از غوغای تو
روزگارم ز استخوان سر چو انگیزد غبار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.