بیا که ملک جمال تو را، زوال مباد
به غیر طره، پریشانیی، بدو مرساد
ز حضرتت خبری، کان به صحت است قرین
سحرگهان، به من آورد، دوش قاصد باد
نسیم « سلمه الله » اگر چه بود سقیم
به من رسید و من خسته را، سلامت داد
مرا تو جان عزیزی و جان توست، عزیز
هزار جان عزیزم، فدای جان تو باد
مزاج سرو تو را استقامتی است، تمام
ز هیچ باد و هواییش، انحراف مباد
قد بلند تو از بهر جان درازی خویش
بسی چو سرو سهی کرد بندگان آزاد
از آنک چشم من از طلعت تو محجوب است
چو اشک مردم چشم خودم، ز چشم افتاد
همی کند به دعاهای نیمه شب، یادت
به پرسشی چه شود گر کنی، ز سلمان یاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از زیبایی و جلال محبوبش سخن میگوید و آرزو میکند که زیبایی او هرگز زوال نیابد. او اشاره میکند که باد به او خبری خوش از محبوبش آورده و آن پیام جانبخش است. شاعر عشق و ارادت خود را نسبت به محبوبش بیان میکند و جان خود را فدای او میداند. همچنین، او به قد بلند و استواری محبوب اشاره کرده و بر این نکته تأکید میکند که هیچ باد و طوفانی نتواند او را از راه راست منحرف کند. در پایان، شاعر از عشق و یاد محبوب در دعاهای شبانه صحبت میکند و خواهان یادآوری محبوب نسبت به خود است.
هوش مصنوعی: بیایید تا زیباییهای شما همیشه باقی بماند و به جز گیسوان شما، هیچ چیز دیگری دلم را نرنجاند.
هوش مصنوعی: یک پیام خوشحالکننده از جانب محبوب به من رسیده است. این پیام در صبح زود با نسیم به من رسید.
هوش مصنوعی: هرچند نسیم سلامتی کمی ضعیف و بیمار بود، اما به من که خسته بودم رسید و به من آرامش و سلامتی بخشید.
هوش مصنوعی: تو برای من بسیار عزیز هستی و جان تو نیز برای من ارزشمند است؛ هزار جان عزیز دیگرم فدای جان تو میشود.
هوش مصنوعی: طبع و ویژگیهای وجودی تو مانند سرو است که استقامت و پایداری دارد و هیچ نوع وزش باد و تغییرات جوی نمیتواند آن را منحرف کند.
هوش مصنوعی: قد بلند تو به خاطر افزایش طول عمر تو، به مانند سرو سهی، بندگان را به آزادی وادار میکند.
هوش مصنوعی: چون چشمان من به زیبایی تو نمیرسد، مثل اشکی که از چشم میافتد، حسرت به دل دارم.
هوش مصنوعی: در دل شب، با دعاهایت به یاد تو هستم. اگر تو هم که به سلمان فکر میکنی، به چه چیزی دست مییابی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهان به کام خداوند باد و دیر زیاد
برو به هیچ حوادث زمانه دست مداد
درست و راست کناد این مثل خدای ورا
اگر ببست یکی در، هزار در بگشاد
خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
[...]
خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
که گاه مردم ازو شادمان و گه ناشاد
مباش غمگین یک لفظ یاد گیر لطیف
شگفت و کوته ، لیکن قوی و با بنیاد
یمین دولت شاه زمانه با دل شاد
بفال نیک کنون سوی خانه روی نهاد
بتان شکسته و بتخانه ها فکنده ز پای
حصارهای قوی بر گشاده لاد از لاد
هزار بتکده کنده قوی تر از هرمان
[...]
همی ستیزه برد زلف یار با شمشاد
شگفت نیست گر از وی همیشه باشم شاد
گهی بپیچد و بستر بسیجد از دیبا
گهی بتازد و زنجیر سازد از شمشاد
ز قیر بر گل خندان هزار سلسله بست
[...]
دگر نخواهم گفتن همی ثنا و غزل
که رفت یکسره بازار و قیمت سرواد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.