به نیازی که با خدا داری
که دلم بیش ازین نیازاری
من نیاز آرم ار تو ناز آری
من نیاز آرم ار تو ناز آری
دل من بردهای ز دست مده
چه شود گر دلی به دست آری
ای ز زاری عاشقان بیزار
عاشقان چون کنند بیزاری
زارم از بی زری و میترسم
که کشد بی زری به بیزاری
چاره کار من زرست چو نیست
زاریی میکنم به ناچاری
بخت خود را به خواب میبینم
کاشکی دیدمی به بیداری
من افتاده بر توانم خواست
از سر جان اگر کنی یاری
ما نیاریم کرد در تو نظر
نظری کن به ما اگر یاری
بوی زلفت اگر مدد ندهد
برنخیزد صبا ز بیماری
بار دل بس نبود سلمان را
عشق در میخورد به سر، باری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر احساس نیاز عمیق به خدا و عشق را بیان میکند. او از درد و آزار قلبیاش میگوید و اینکه دلش از دست رفته است. شاعر از محبوب میطلبد که به او نگاهی بیندازد و از زاری عاشقان و بیزاری آنها ابراز تاسف میکند. او نگرانی دارد که این بیزاری او را به ناامیدی بکشاند و در نهایت به ناچاری زاری میکند. شاعر آرزو میکند که بختش به خواب نرود و امیدوار است که با نگاهی از سوی محبوبش دلش شاد شود. این اشعار نشاندهنده عمق احساسات و نگرانیهای عاشقانه اوست.
هوش مصنوعی: من به نیازی که با خدا دارم، دلتنگتر از آنم که تو را آزار دهم.
هوش مصنوعی: من به محبت و توجه تو نیاز دارم، حتی اگر تو با ناز و آرایش خود من را ناز کنی.
هوش مصنوعی: دل من را از من گرفتهای، نگذار این احساس را از دست بدهم. چه فرقی میکند اگر دلی دیگری به دست بیاوری؟
هوش مصنوعی: ای کسی که از گریه و زاری عاشقان دل خوشی نداری، عاشقان چگونه میتوانند در برابر این بیحوصلگی و بیتوجهی تو بیتفاوت باشند؟
هوش مصنوعی: من از بیپولی و نداشتن ثروت ناراحتم و میترسم که همین بیپولی به نفرت و بیعلاقگیام نسبت به زندگی و دیگران منجر شود.
هوش مصنوعی: کاری از دستم برنمیآید و چون در مضیقهام، ناچاراً به التماس و درخواست رو آوردهام.
هوش مصنوعی: در خواب، وضعیت و شانس خود را مینگرم و آرزو میکنم که ای کاش میتوانستم این بینش را در بیداری تجربه کنم.
هوش مصنوعی: من در حالتی بیتاب و ناتوان به تو روی آوردهام و اگر بتوانی به من کمک کنی، از جانم برایت میگذارم.
هوش مصنوعی: ما به تو نگاهی نمیاندازیم، ولی اگر میخواهی به ما کمک کنی، خودت نگاهی به ما بینداز.
هوش مصنوعی: اگر عطر و بوی زلف تو کمک نکند، صبحگاهی که از بیماری رنج میبرد، برنمیخیزد.
هوش مصنوعی: سلمان دیگر نمیتواند تحمل کند، زیرا عشق به شدت بر او تأثیر گذاشته است و بار سنگینی بر دوش اوست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به خدایی که آفرین کرده ست
زیرکان را به خویشتن داری
که نیرزد به نزد همت من
ملک هر دو جهان به یک خواری
ای فلک نیک دانمت آری
کس ندیدست چون تو غداری
جامه ای بافیم همی هر روز
از بلا پود و از عنا تاری
گر دری یابیم زنی بندی
[...]
گفت خضرم ز راه غمخواری
کای فرو مانده در گرفتاری
تا کی از عشق تو کشم خواری؟
تا کی از هجر تو کنم زاری ؟
چند با من جفا کنی آخر ؟
شرم بادت ازین جفا گاری
زان دو زلف چو ابر پیوسته
[...]
با من اندر گرفتهای کاری
کان به عمری کند ستمکاری
راستی زشت میکنی با من
روی نیکو چنین کند آری
بعد از این هم بکش روا دارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.