یار تنها شد و آن به که به تنها نرود
جان من رفت بدو تا تنِ تنها نرود
او همیرفت چو باد و ز تن خاکی من
گَرد آویخته در دامن او تا نرود
خیز و پیغام بَر ای باد، خدا را، و بگو
تا دمی سایهٔ لطفش ز سر ما نرود
نیست جز باد صبا قاصد و همدم او نیز
سخت سست است ندانم برود یا نرود
عهد کردم که درین راه ز سر سازم پای
برود سر به سر عهد اگر پا نرود
برق گر تیغ زند کوه کمر نگشاید
باد اگر حمله کند نارون از جا نرود
ناصر این قلب مُزور که به ضرب عشق است
به چه کار آید اگر در سر سودا نرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تنهایی و دلتنگی خود اشاره میکند و میگوید که تنها بودن او بهتر از رفتن به تنهایی است. او میخواهد جانی که به معشوقش وابسته است، از تنش جدا نشود. شاعر از باد به عنوان قاصدی یاد میکند که پیامش را به محبوب میرساند و امیدوار است سایه لطف او از سرش برداشته نشود. او در عبارات دیگر به سست بودن امیدهایش اشاره میکند و از عهدی که بین او و معشوقش وجود دارد صحبت میکند. در نهایت، او به این فکر میکند که قلبش که از عشق رنج میبرد، به چه کارش خواهد آمد اگر معشوق در فکر او نباشد.
هوش مصنوعی: دوست من تنها شد و بهتر این است که روح من هم به همراه او برود، تا اینکه جسم بدون روح باقی بماند.
هوش مصنوعی: او مانند باد در حال حرکت بود و من از خاک خودم گردی به دامن او آویخته بودم تا او نرود.
هوش مصنوعی: بیدار شو و ای باد، پیامی به خدا بفرست و بگو که سایهٔ رحمت او هرگز از سر ما دور نشود.
هوش مصنوعی: تنها پیامآور و همراه او نسیم صباست و خود او نیز بسیار ناپایدار و ضعیف است؛ نمیدانم که آیا خواهد رفت یا نه.
هوش مصنوعی: من تصمیم گرفتم که در این مسیر، با تمام وجود قدم بردارم، اگر همیشگی باشد. اگر نتوانم قدم بردارم، هر چه قول دادهام بیفایده خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر برف و طوفان کوه را بشکافد، ناخواسته کمر کوه خم نخواهد شد. همچنین اگر باد بیفتند و حمله کند، درخت نارون از جا نخواهد جنبید.
هوش مصنوعی: ناصر، این قلب دروغین که تحت تأثیر عشق است، به چه دردی میخورد اگر نتواند به خواب و خیال عاشقانه فرو رود؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که مجموع نباشد به تماشا نرود
یار با یار سفرکرده به تنها نرود
باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش
صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود
بر دلآویختگان، عرصه عالم تنگست
[...]
سر سودای تو هرگز ز سر ما نرود
برود این سر سودایی و سودا نرود
پرتو نور تجلی رخت، ممکن نیست
که اگر کوه ببیند دلش از جا نرود
پای سست است و رهم دور از آن میترسم
[...]
دلبرا نقش خیالت ز دل ما نرود
مُهر مهرت نفسی زین دل شیدا نرود
نگذرد بر من سودا زده روزی به غلط
که دلم از سر زلف تو به سودا نرود
لحظه ای در همه اوقات میسّر نشود
[...]
دل آگاه به هر شورشی از جا نرود
آب گوهر بسر از جوشش دریا نرود
غرض اهل دل از سیر و سفر آزارست
می کشم دامن ازان خار که در پا نرود
بار غم از دل مجنون که تواند برداشت؟
[...]
جا به هر دل که گرفت او، دگر از جا نرود
عکسش از آینه چون صورت دیبا نرود
با حریفان ز تو عیب است سواری کردن
به که آهوی حرم جانب صحرا نرود
در سرایی که تویی، گر همه محشر خیزد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.