گنجور

 
ناصر بخارایی

گر به خونریزی آن ترک ختا برخیزد

چه صواب آید و آنگه چه خطا برخیزد

قاصدی نیست که آرد خبر دوست به دوست

مگر این دوستی از دست صبا برخیزد

دیده از نور تجلی بنماید دیدار

گر ز آینهٔ دل رگ ریا برخیزد

تن من خاک در توست و به بوئی زنده‌ست

که به محشر ز سر کوی شما برخیزد

چشم فتان تو فتنه است و نمی‌داری گوش

تا نباید که به هر گوشه بلا برخیزد

مرد اگر کوه بود پای کشد در دامن

گرد باشد که به هر باد ز جا برخیزد

خاک ناصر اگر از آتش دل رفت به باد

حاش لله که ازو گرد فنا برخیزد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کمال‌الدین اسماعیل

ای که گر لطف تو فرماندۀ ایّام شود

از جهان قاعدۀ جور و جفا برخیزد

چرخ را گویی بنشین و مرو بنشیند

کوه را گویی برخیز و بیا برخیزد

گر سر کلک تو رویی بخراشد بمثل

[...]

سلمان ساوجی

من که باشم که شوی رنجه به پرسیدن من

این چنین لطف و کرم هم ز شما برخیزد

پادشاهی تو هم عذر تو خواهه ورنه

چه ز دست من درویش گدا برخیزد

کمال خجندی

هر سحر کز سر کوی تو صبا برخیزد

عالمی با دل آشفته ز جا برخیزد

که رساند بر کوی نو خاک تن من

مگر این کار هم از دست صبا برخیزد

برنخیزم پس از این از سر کویت هرگز

[...]

صائب تبریزی

دل اگر از سر اخلاص ز جا برخیزد

خضر چون سبزه ز بوم و بر ما برخیزد

آه اغیار دلیل است به محرومی عشق

از نشان گرد کی از تیر قضا برخیزد؟

فیض بی پرده تمنا کن اگر اهل دلی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه