گر به خونریزی آن ترک ختا برخیزد
چه صواب آید و آنگه چه خطا برخیزد
قاصدی نیست که آرد خبر دوست به دوست
مگر این دوستی از دست صبا برخیزد
دیده از نور تجلی بنماید دیدار
گر ز آینهٔ دل رگ ریا برخیزد
تن من خاک در توست و به بوئی زندهست
که به محشر ز سر کوی شما برخیزد
چشم فتان تو فتنه است و نمیداری گوش
تا نباید که به هر گوشه بلا برخیزد
مرد اگر کوه بود پای کشد در دامن
گرد باشد که به هر باد ز جا برخیزد
خاک ناصر اگر از آتش دل رفت به باد
حاش لله که ازو گرد فنا برخیزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوعاتی چون دوستی، عشق، و تأثیرات عمیق احساسات بر زندگی انسانها میپردازد. شاعر به زیبایی بیان میکند که در شرایطی دشوار و خونین، عشق و دوستی واقعی از کجا نشأت میگیرد و چگونه میتواند در وجود انسانها تجلی یابد. او همچنین به کمبود ارتباط میان دوستان و دقت در شناخت احساسات اشاره میکند. در نهایت، این شعر تأکید میکند که وجود انسانها و عشقهای واقعی، حتی در شرایط سخت، نباید به سادگی از بین برود و باید مراقب دلسوختگیها و فتنههای زندگی بود.
هوش مصنوعی: اگر آن ترک ختا (یعنی جوان یا فردی از نژاد ترک) برای خونریزی برمیخیزد، آیا این عمل درست است یا نادرست؟
هوش مصنوعی: هیچ پیامآوری وجود ندارد که خبری از دوست به دوست دیگر برساند، مگر اینکه این دوستی خود از نسیم عشق و محبت برانگیخته شود.
هوش مصنوعی: اگر چشمها از نور روشنایی ببینند و تجلی واقعی را مشاهده کنند، تنها در صورتی است که در دل انسان خلوص و پاکی وجود داشته باشد و ریا و نفاق در آن راه نیابد.
هوش مصنوعی: بدن من از خاک شما تشکیل شده و بویی از آن برمیخیزد که در قیامت به یاد شما تجلی میکند.
هوش مصنوعی: چشمان جذاب تو خود باعث دلسردی و مشکلات میشود و تو این را نمیفهمی، به همین خاطر نمیگذاری که به هر طرف مشکلی ایجاد شود.
هوش مصنوعی: مرد باید استقامت و پایداری داشته باشد، اما اگر غیرتی نداشته باشد، به راحتی تحت تأثیر شرایط و حوادث اطرافش قرار میگیرد و از جای خود حرکت میکند.
هوش مصنوعی: اگر خاک ناصر بر اثر آتش دلش به باد برود، حاشا که از آن خاک نشانهای از فنا و زوال برپا شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای که گر لطف تو فرماندۀ ایّام شود
از جهان قاعدۀ جور و جفا برخیزد
چرخ را گویی بنشین و مرو بنشیند
کوه را گویی برخیز و بیا برخیزد
گر سر کلک تو رویی بخراشد بمثل
[...]
من که باشم که شوی رنجه به پرسیدن من
این چنین لطف و کرم هم ز شما برخیزد
پادشاهی تو هم عذر تو خواهه ورنه
چه ز دست من درویش گدا برخیزد
هر سحر کز سر کوی تو صبا برخیزد
عالمی با دل آشفته ز جا برخیزد
که رساند بر کوی نو خاک تن من
مگر این کار هم از دست صبا برخیزد
برنخیزم پس از این از سر کویت هرگز
[...]
دل اگر از سر اخلاص ز جا برخیزد
خضر چون سبزه ز بوم و بر ما برخیزد
آه اغیار دلیل است به محرومی عشق
از نشان گرد کی از تیر قضا برخیزد؟
فیض بی پرده تمنا کن اگر اهل دلی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.