چو شاه عشق ظفر یافت بر ولایت دل
قماش خانه سبیل است و خون بنده بحل
حدیث شوق نگویم چرا که کسوت عشق
میان عاشق و معشوق کی شود حایل
خط وفای تو از لوح خاطرم نرود
سیاهی از رخ هندو کجا شود زایل
نوشت بر رخ من اشک صد رساله، ولیک
جز اهل فضل که داند عبارت فاضل
میان جان و تنم رفت صد مقدمهٔ بحث
ز مشکلات مَحبت ز ناقص و کامل
سه نقطه بر سر خط زد چو حل نشد حرفی
دل از سیاهی چشمم علامت مشکل
چو خاک بر سر کویش مقیم شد ناصر
ز آستان کریمان کجا رود سایل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و شوق عاطفی سخن میگوید. شاعر از پیروزی عشق بر دل و فضای خانهاش سخن میگوید و به احساسات عمیقش اشاره میکند. او میگوید که عشق باعث جدایی بین عاشق و معشوق نمیشود و وفاداری به معشوق از یادش نمیرود. همچنین او به سختیهای بیان احساسات و محبت اشاره میکند و به مشکلاتی که در این مسیر وجود دارد، اذعان میکند. در نهایت، شاعر به حال و روز خود در پیشگاه معشوق و ناچاریاش به خاکساری در برابر عشق اشاره دارد.
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه عشق بر دل حکومت میکند، زندگی انسان مانند پارچهای زیبا و پرزرق و برق میشود و احساسات عمیق او مانند خون درون او جریان پیدا میکند.
هوش مصنوعی: نمیخواهم دربارهی اشتیاق صحبت کنم، زیرا لباس عشق میان عاشق و معشوق هرگز باعث فاصلهگذاری نمیشود.
هوش مصنوعی: دوستی و وفای تو همیشه در یادم باقی خواهد ماند و مثل سیاهی که بر چهرهی هندو وجود دارد، هیچگاه محو نخواهد شد.
هوش مصنوعی: بر روی چهرهام صدها نامه اشک نوشته شده است، اما فقط دانایان و اهل فضل هستند که میفهمند معنای این عبارات چیست.
هوش مصنوعی: در دل و جان من، گفتگوهای زیادی درباره دشواریهای عشق و تفاوتهای آن از کامل به ناقص شکل گرفت.
هوش مصنوعی: وقتی در گفتگو به نتیجه نرسیدم، نشانهای از ناراحتی و مشکل در دل و چشمانم حس میکنم.
هوش مصنوعی: وقتی ناصر در نزدیکی محبوبش مانند خاک بر سر آرام گرفته، او کجا میتواند برود و از درگاه بخشندگان کمک بخواهد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
واصْبَحْتُ یَوْمَ النَّفْرِ و العیسُ تَرْحَلُ
وَکانَ حُدَی الحادی بِنَا و هُوَ مُعْجِلُ
اُسائِلُ عَنْ سلمی فَهَلْ مِنْ مُخَبِّرٍ
بسانَّ له علماً بها أیْنَ تنزلُ
لَقَد اَفْسَدَتْ حجّی و نُسْکی و عُمرتی
[...]
طمع ندارم ازین پس زخلق جاه و محل
مگر به خالق و دادار خلق عز و جل
حرام را چو ندانستمی همی ز حلال
چو سرو قامت من در حریر بود و حلل
به طبع رفت به زیرم همی جهان جهان
[...]
ایا بجود و بآزادگی بدهر مثل
جهان بکلک تو و کف تو فکنده امل
چگونه رنجه نباشم برنج تو ؟ که مرا
ز نعمت تو بود مغز استخوان بمثل
اگر ز فکرت تو دوش خواب خوش کردم
[...]
ایا چراغ شهان جهان امیر اجل
بدست مایه پیروزی و بتیغ اجل
بابر و دریا ماند بنانت گاه سخا
ببرق و صاعقه ماند سنانت گاه جدل
بدانش ودهش و جود و داد و دولت و دین
[...]
خجسته بادا بر خواجه عمید اجل
خجسته عید رسول خدای عزوجل
عماد ملک و ملک بوالفرج مفرج غم
که هم عماد جلالست و هم عمید اجل
اساس نصرت نصربن رستم آن که به دوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.