سرو اگر در پیش قدت سرفرازی میکند
راستی او این حماقت از درازی میکند
تا مرا گفتی که جان بفرست بر دست صبا
جان من بر عزم رفتن کار سازی میکند
هندوی زلفت رسن بازست و هر شب تا سحر
با مَه روی تو در محراب بازی میکند
شمع مومین دل که در عشق تو چون زر خالص است
هر شب از سوز فراقت جانگدازی میکند
گر چه بر تازی ببستم زین ز بهر فارسی
چشم مست تو با من ترکتازی میکند
تا گزارد در خم محراب ابرویت نماز
آب چشمم خرقه را هر شب نمازی میکند
ناز کم کن چون نیاز ناصر از حد درگذشت
هر که را نبود نیازی بینیازی میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و احساسات عمیق خود را نسبت به او بیان میکند. او از چگونگی تاثیر قدرت و زیبایی معشوق بر خود صحبت میکند و نشان میدهد که چگونه عشق و فاصله از او، عذابش میدهد. همچنین به بازیهای شبانه زلف معشوق و تأثیر آن بر دلش پرداخته و ابراز میکند که حتی با دوری، عشق و نیازش به او بیشتر میشود. در نهایت، شاعر از نیازی که عشق به وجود میآورد مینویسد و تأکید میکند که این نیاز باعث میشود انسانها از خود بینیاز شوند.
هوش مصنوعی: اگر سرو به خاطر قامت زیبای تو سر به بالا میبرد، باید بگویم که این کار او ناشی از نادانیاش به خاطر بلندیاش است.
هوش مصنوعی: وقتی تو به من گفتی که جانم را به دست نسیم بسپارم، جانم به خاطر رفتن و سفر آماده میشود.
هوش مصنوعی: موهای زیبا و پیچیدهات مانند ریسمانی است و هر شب تا صبح با چهرهی دلنواز تو همچون معبودی در دل شب به بازی میپردازد.
هوش مصنوعی: شمع دل مؤمن که در عشق تو مانند طلا خالص است، هر شب به خاطر درد فاصلهات، به شدت میسوزد و رنج میکشد.
هوش مصنوعی: هرچند که به دلیل منافع زبان فارسی، بر اسب عربی وفاداری نشان دادم، اما چشمان دلربای تو باعث میشود که او همچنان با شتاب و شجاعت به جلو برود.
هوش مصنوعی: تا وقتی که ابروی تو به شکل محراب در میآید، اشک من هر شب به خرقهام به مانند نمازی تقدیم میشود.
هوش مصنوعی: کم ناز کن؛ چون نیکو و زیباست که ناز تو بر دلسوزی نمیافزاید. وقتی نیاز ناصر به پایان رسید، کسانی که نیازی ندارند، خود را بینیاز کردهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلف تو بر عارض تو پایبازی میکند
هر زمان سوی لب تو دستیازی میکند
جزع تو در دل ربودن جان همیسوزد ولی
لعل تو در بوسه دادن دلنوازی میکند
در کمان ابروی تو ناوک مژگان تو
[...]
باز ترک مست من آهنگ بازی میکند
کس نکردهست آنکه آن ترک طرازی میکند
زلف او را سر به سر عالم به مویی بسته شد
هندویی را بین کزین سان ترکتازی میکند
از خیالش ماندهام شرمنده، کاندر چشم من
[...]
باز در بستان صنوبر سرفرازی میکند
بلبل شوریده را گل دلنوازی میکند
لالهٔ سیراب دارد جام لیکن هر زمان
همچو مستان چشم نرگس ترکتازی میکند
ابر سقا رنگ بستان و چمن را بین که باز
[...]
چشم مستت گرچه با ما ترک تازی میکند
لعل جانبخش تو هر دم دلنوازی میکند
تا دلم آورد بر محراب ابرویت نماز
جامه جان را به خون، هر دم نمازی میکند
با زنخدان چو کویت ای بت سیمین ذقن!
[...]
جادوی چشمان شوخت چارهسازی میکند
حاجب کنج دهانت حقّهبازی میکند
خوش نسیمی میوزد از بوی زلفت صبحدم
زآنکه باد صبح با زلف تو بازی میکند
زلف تو عمر من است و هیچ میدانی که عمر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.