گنجور

 
فرخی یزدی

فهرست شعرها به ترتیب آخر حرف قافیه گردآوری شده است. برای پیدا کردن یک شعر کافی است حرف آخر قافیه آن را در نظر بگیرید تا بتوانید آن را پیدا کنید.

مثلا برای پیدا کردن شعری که مصرع «عشقبازی را چه خوش فرهاد مسکین کرد و رفت» مصرع اول یکی از بیتهای آن است باید شعرهایی را نگاه کنید که آخر حرف قافیه آنها «ت» است.

حرف آخر قافیه

الف
ب
ت
خ
د
ر
ز
س
ش
ل
م
ن
ه
ی

شماره ۱: گلرنگ شد در و دشت، از اشکباری ما

شماره ۲: دوش یارم زد چو بر زلف پریشان شانه را

شماره ۳: بی‌سر و پایی اگر در چشم خوار آید ترا

شماره ۴: ای که پرسی تا به کی دربند دربندیم ما

شماره ۵: گر که تأمین شود از دست غم آزادی ما

شماره ۶: در سیاست آنکه شاگرد است طفل مکتبی را

شماره ۷: ز بس ای دیده سر کردی شب غم اشکباری را

شماره ۸: به هنگام سیه‌روزی علم کن قد مردی را

شماره ۹: می‌دهد نیکو نشان کاخی مکان فتنه را

شماره ۱۰: باز گویم این سخن را گرچه گفتم بارها

شماره ۱۱: سرپرست ما که می‌نوشد سبک رطل گران را

شماره ۱۲: غارت غارتگران شد مال بیت المال ما

شماره ۱۳: زد فصل گل چو خیمه به هامون جنون ما

شماره ۱۴: با دل آغشته در خون گرچه خاموشیم ما

شماره ۱۵: شبیه ماه مکن طفل خردسال مرا

شماره ۱۶: همین بس است ز آزادگی نشانه ما

شماره ۱۷: از بس که غم به سینه من بسته راه را

شماره ۱۸: تا دیده دلم عارض آن رشک پری را

شماره ۱۹: با بتی تا بطی از باده ناب است مرا

شماره ۲۰: سخت با دل، دل سخت تو به جنگ است اینجا

شماره ۲۱: زاهدا چند کنی منع قدح نوشی را

شماره ۲۲: با آنکه کسی نیست به وارستگی ما

شماره ۲۳: باور نکنی گر غم دل گفتن ما را

شماره ۲۴: شرط خوبی نیست تنها جان من گفتار خوب

شماره ۲۵: نای آزادی کند چون نی نوای انقلاب

شماره ۲۶: با فکر تو موافق ناموس انقلاب

شماره ۲۷: چون شرط وفا هیچ به جز ترک جفا نیست

شماره ۲۸: در کف مردانگی شمشیر می‌باید گرفت

شماره ۲۹: زندگانی گر مرا عمری هراسان کرد و رفت

شماره ۳۰: از قناعت خواجه گردون مرا تا بنده است

شماره ۳۱: در چمن تا قد سرو تو برافراخته است

شماره ۳۲: آن طایری که در قفس تنگ خانه داشت

شماره ۳۳: هرگز دلم برای کم و بیش غم نداشت

شماره ۳۴: جان من تنها نه خوبان را صباحت لازم است

شماره ۳۵: دل زارم که عمرش جز دمی نیست

شماره ۳۶: هر لحظه مزن در، که در این خانه کسی نیست

شماره ۳۷: در شرع ما که قاعده اختصاص نیست

شماره ۳۸: این نیست عرق کز رخ آن ماه جبین ریخت

شماره ۳۹: این دل ویران ز بیداد غمت آباد نیست

شماره ۴۰: جهان نمای درستی، دل شکسته ماست

شماره ۴۱: کیست در شهر که از دست غمت داد نداشت

شماره ۴۲: عشقبازی را چه خوش فرهاد مسکین کرد و رفت

شماره ۴۳ - درباره انتخابات مجلس: بی‌زر و زور کجا زاری ما را ثمر است

شماره ۴۴: در غمت کاری که آه آتشینم کرده است

شماره ۴۵: راستی کج کلها عهد تو سخت آمد سست

شماره ۴۶ - در زندان قصر: سوگواران را مجال بازدید و دید نیست

شماره ۴۷: ما را ز انقلاب سر انتخاب نیست

شماره ۴۸: شب غم روز من و ماه محن سال منست

شماره ۴۹: گرچه مجنونم و صحرای جنون جای من است

شماره ۵۰: غم نیست که با اهل جفا مهر و وفا داشت

شماره ۵۱: هیچ چیزی نیست کاندر قبضه اشراف نیست

شماره ۵۲: روزگاریست که در دشت جنون خانه ماست

شماره ۵۳: مرگ هم در شب هجران به من ارزانی نیست

شماره ۵۴: قمری چو من مدیح تو سرو چمن نگفت

شماره ۵۵: آن پابرهنه را که به دل حرص و آز نیست

شماره ۵۶: از ره داد ز بیدادگران باید کشت

شماره ۵۷: از دست تو کس همچو من بی‌سروپا نیست

شماره ۵۸: کینه دشمن مرا گفتی چرا در سینه نیست؟

شماره ۵۹: روزگاریست که در دشت جنون خانه ماست

شماره ۶۰: آنکه آتش برفروزد آه دل افروز ماست

شماره ۶۱: دوش از مهر به من آن مه محبوب گذشت

شماره ۶۲: پیش عاقل بی‌تخصص گر عمل معقول نیست

شماره ۶۳: غیر خون آبروی توده زحمتکش نیست

شماره ۶۴: زندگانی گر مرا عمری هراسان کرد و رفت

شماره ۶۵: چمن از لاله چو بنهاد به سر افسر سرخ

شماره ۶۶ - در انتقاد از دولت وثوق‌الدوله: آن دست دوستی که در اول نگار داد

شماره ۶۷: این ستمکاران که می‌خواهند سلطانی کنند

شماره ۶۸ - در زندان قصر (گویا این غزل موجب قتل فرخی گردیده): باید این دور اگر عالی و گردون باشد

شماره ۶۹: ای دوده طهمورث، دل یکدله باید کرد

شماره ۷۰ - در زندان قصر: به زندان قفس مرغ دلم چون شاد می‌گردد

شماره ۷۱: «خیزید ز بیدادگران داد بگیرید

شماره ۷۲: ز انقلابی سخت جاری سیل خون باید نمود

شماره ۷۳: نارفیقان چون به یکرنگان دو رنگی می‌کنند

شماره ۷۴: آنکه اندر دوستی ما را در اول یار بود

شماره ۷۵: دل در کف بیداد تو جز داد ندارد

شماره ۷۶: جز شور و شر از چشم سیاه تو نریزد

شماره ۷۷: با تو در پرده دلم راز و نیازی دارد

شماره ۷۸: با ادب در پیش قانون هرکه زانو می‌زند

شماره ۷۹: در کهن ایران ویران انقلابی تازه باید

شماره ۸۰: پیش خود تا فکر نفع بینهایت می‌کند

شماره ۸۱: اگر مرد خردمندی تو را فرزانگی باید

شماره ۸۲: ابر چشم از سوز دل تا گریه را سر می‌کند

شماره ۸۳: کام دلم ز وصل تو حاصل نمی‌شود

شماره ۸۴: این غرقه به خاک و خون دلی بود

شماره ۸۵: چون ز شهر آن شاهد شیرین‌شمایل می‌رود

شماره ۸۶: خرم آن روزی که ما را جای در میخانه بود

شماره ۸۷: سراپا کاخ این زورآوران گر زیوری دارد

شماره ۸۸: بهار آمد و در جام باده باید کرد

شماره ۸۹: شد بهار و مرغ دل افغان چه بلبل می‌کند

شماره ۹۰: کاخ جور تو گر از سیم بنایی دارد

شماره ۹۱: نازم آن سرو خرامان را که از بس ناز دارد

شماره ۹۲: دلم امروز چون قمری سر نالیدنی دارد

شماره ۹۳: چون سبو در پای خم هر کس چو من سر سوده بود

شماره ۹۴: هر آنکه سخت به من لاف آشنایی زد

شماره ۹۵: گر یوسف من جلوه چنین خوب نماید

شماره ۹۶: دل مایه ناکامی است از دیده برون باید

شماره ۹۷: پاسبان خفته این دار گر بیدار بود

شماره ۹۸ - اولین کابینه سردار سپه: آنان که بی‌مطالعه تقدیر می‌کنند

شماره ۹۹: بهر آزادی هر آن کس استقامت می‌کند

شماره ۱۰۰ - اشاره به نبش قبر کلنل پسیان: با من ای دوست ترا گر سر پرخاش نبود

شماره ۱۰۱: گر پریشان خم گیسوی تو از شانه نبود

شماره ۱۰۲: چنان کز تاب آتش آب از گرمابه می‌ریزد

شماره ۱۰۳: آن دسته که سرگشته سودای جنونند

شماره ۱۰۴: باز دلبر به دلم عزم شبیخون دارد

شماره ۱۰۵: می‌پرستانی که از دور فلک آزرده‌اند

شماره ۱۰۶: هر شرارت در جهان فرزند آدم می‌کند

شماره ۱۰۷: عمری‌ست کز جگر، مژه خوناب می‌خورد

شماره ۱۰۸: آنچه را با کارگر سرمایه‌داری می‌کند

شماره ۱۰۹: گر از دو روز عمر مرا یک نفس بماند

شماره ۱۱۰: توده را با جنگ صنفی آشنا باید نمود

شماره ۱۱۱: آنکه از آرا خریدن مسند عالی بگیرد

شماره ۱۱۲: باز طوفان بلا لجه خون می‌خواهد

شماره ۱۱۳: رسم و ره آزادی یا پیشه نباید کرد

شماره ۱۱۴: گر بدین سان آتش کین شعله‌ور خواهی نمود

شماره ۱۱۵: آن غنچه که نشکفت ز حسرت دل ما بود

شماره ۱۱۶: هر جا سخن از جلوه آن ماه پری بود

شماره ۱۱۷: یک دم دل ما از غم، آسوده نخواهد شد

شماره ۱۱۸: کانون حقیقت دهن بسته ما بود

شماره ۱۱۹: دی تا دل شب آن بت طناز کجا بود؟

شماره ۱۲۰: چو مهربان مه من جلوه بی‌نقاب کند

شماره ۱۲۱: دلت به حال دل ما چرا نمی‌سوزد

شماره ۱۲۲: طوطی که چو من شهره به شیرین‌سخنی بود

شماره ۱۲۳: سر و کار من اگر با تو دل‌آزار نبود

شماره ۱۲۴: آن پری چو از، بهر دلبری، زلف عنبرین، شانه می‌کند

شماره ۱۲۵: هر کس که به دل مهر تو مه‌پاره ندارد

شماره ۱۲۶: در جهان کهنه از نو شور و شر باید نمود

شماره ۱۲۷: حلقه زلفی که غیر تاب ندارد

شماره ۱۲۸: شب که دل با روزگار تار خود در جنگ بود

شماره ۱۲۹: آنان که از فراعنه توصیف می‌کنند

شماره ۱۳۰: شوریده دل به سینه به عنوان کارگر

شماره ۱۳۱: فدای سوز دل مطربی که گفت بساز

شماره ۱۳۲: یارب ز چیست بر سر فقر و غنا هنوز

شماره ۱۳۳ - درباره کمک به قحطی‌زدگان روسیه بعد از انقلاب: نمود همچو ابوالهول رو به ملت روس

شماره ۱۳۴: تا حیات من به دست نان دهقان است و بس

شماره ۱۳۵: گر در طلب اهل دلی همدم ما باش

شماره ۱۳۶: در چمن ای دل چو من غیر از گل یک‌رو مباش

شماره ۱۳۷: ای دل اندر عاشقی با طالع مسعود باش

شماره ۱۳۸: بس تنگ شد از سختی جان حوصله دل

شماره ۱۳۹: ما خیل تهی‌دست جگرگوشه بختیم

شماره ۱۴۰: شب چو در بستم و مست از می نابش کردم

شماره ۱۴۱: گرچه ما از دستبرد دشمنان افتاده‌ایم

شماره ۱۴۲: با دشمن اگر میل تو پنداشته بودیم

شماره ۱۴۳: گرچه دل سوخته و عاشق و جان‌باخته‌ایم

شماره ۱۴۴: تا که در ساغر شراب صاف بی‌غش کرده‌ایم

شماره ۱۴۵: چون باد تا در آن خم گیسو درآمدیم

شماره ۱۴۶: غم چو زور آور با شادی قدح نوشی کنم

شماره ۱۴۷: تا در اقلیم قناعت خودنمایی کرده‌ایم

شماره ۱۴۸: گر ز روی معدلت آغشته در خون می‌شویم

شماره ۱۴۹: هر چند که با فکر جوانیم که بودیم

شماره ۱۵۰: زان طره به پای دل، تا سلسله‌ها دارم

شماره ۱۵۱: خوش آنکه در طریق عدالت قدم زنیم

شماره ۱۵۲: گذشتم از سرافرازی، سر افتادگی دارم

شماره ۱۵۳: به کوی ناامیدی شمع‌آسا محفلی دارم

شماره ۱۵۴: یاد باد آن شب که جا بر خاک کویی داشتیم

شماره ۱۵۵: گر برخی جانان من دلداده نبودم

شماره ۱۵۶: موبه‌مو شرح غمت روزی که با دل گفته‌ایم

شماره ۱۵۷: روزگاری شد که سر تا پا دلی غمناک دارم

شماره ۱۵۸: ز بس از روزگار بخت و سخت و سست دلتنگم

شماره ۱۵۹: بحسرتی که چرا جای در قفس دارم

شماره ۱۶۰: دیدی آخر به سر زلف تو پابست شدم

شماره ۱۶۱: در میکده گر رند قدح نوش نبودیم

شماره ۱۶۲: دیشب از غم تا سحرگه آه سردی داشتم

شماره ۱۶۳ - تحت نظر بودن پس از مراجعت از اروپا: فصل گل چو غنچه، لب را از غم زمانه بستم

شماره ۱۶۴ - در زندان قصر: ترسم ای مرگ نیایی تو و من پیر شوم

شماره ۱۶۵: از پی دیوانگی تا آستین بالا زدیم

شماره ۱۶۶: ز خودآرایی تن جامه جان چاک می‌خواهم

شماره ۱۶۷: ما مست و خراب از می صهبای الستیم

شماره ۱۶۸: ما خیل گدایان که زر و سیم نداریم

شماره ۱۶۹: سر خط عاشقی را روز الست دادم

شماره ۱۷۰: به باد روی گلی در چمن چو ناله کنم

شماره ۱۷۱: بس به نام عمر مرگ هولناکی دیده‌ام

شماره ۱۷۲: بسته زنجیر بودن هست کار شیر و من

شماره ۱۷۳: گر خدا خواهد بجوشد بحر بی‌پایان خون

شماره ۱۷۴: از جور چرخ کج‌روش، وز دست بخت واژگون

شماره ۱۷۵: تا چند هوسرانی، دندان هوس بشکن

شماره ۱۷۶: ای توده دست قدرت از آستین برون کن

شماره ۱۷۷: تا در خم آن گیسو چین و شکن افتاده

شماره ۱۷۸: خوبرویان که جگر گوشه نازند همه

شماره ۱۷۹: زین قیامی که تو با آن قد و قامت کردی

شماره ۱۸۰ - در زندان قصر: ریز بر خاک فنا ای خضر آب زندگی

شماره ۱۸۱: آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی

شماره ۱۸۲: دست اجنبی افراشت، تا لوای ناامنی

شماره ۱۸۳: به جز این مرا نماند، پس مرگ سرگذشتی

شماره ۱۸۴: بی‌پرده برآمد مهر زین پرده مینایی

شماره ۱۸۵: نیمه شب زلف را در سایه مه تاب دادی

شماره ۱۸۶: آن زلف مشکبو را، تا زیب دوش کردی

شماره ۱۸۷: زال گردون را نباشد گر سر رویین‌تنی

شماره ۱۸۸: قسم به عزت و قدر و مقام آزادی

شماره ۱۸۹: دل ز غم یک پرده خون شد پرده‌پوشی تا به کی؟

 
sunny dark_mode