گنجور

 
فرخی یزدی

هر شرارت در جهان فرزند آدم می‌کند

بهر گرد آوردن دینار و درهم می‌کند

آبرو هرگز ندارد آنکه در هر صبح و شام

پیش دونان پشت را بهر دونان خم می‌کند

چون ز غم بیچاره گردی باده با شادی بنوش

کاین اساس شادمانی چاره غم می‌کند

تکیه بر عهد جهان هرگز مکن کاین بی‌وفا

صبح عید عاشقان را شام ماتم می‌کند

زورمندان را طبیعت کرده غارت‌پیشه خلق

آفتاب از این سبب تاراج شبنم می‌کند

فرخی آسودگی در حرص بی‌اندازه نیست

می‌شود آسوده هرکس آز را کم می‌کند