گنجور

 
فرخی یزدی

در کهن ایرانِ ویران انقلابی تازه باید

سخت از این سست‌مردم قتل بی‌اندازه باید

تا مگر از زردرویی رخ بتابیم ای رفیقان

چهرهٔ ما را ز خونِ سرخ دشمن غازه باید

نامِ ما، در پیشِ دنیا پست از بی‌همّتی شد

غیرتی چون پورِ کیخسرو بلندآوازه باید

می‌کند تهدید ما را این بنای ارتجاعی

مُنهَدِم این کاخ را از صَدر تا دروازه باید

فرخی از زندگانی تنگدل شد در جوانی

دفترِ عمرش به دستِ مرگ بی‌شیرازه باید